
مقاله جهان آینده و مشخصات سازمانهای پیشگام word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله جهان آینده و مشخصات سازمانهای پیشگام word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله جهان آینده و مشخصات سازمانهای پیشگام word
مقـــدمه
بخش اول
شناخت تحولات جهانی
1-1- مقدمه
1-2- تغییرات اساسی در طول تاریخ بشر
1-2-1- موج اول: عصر کشاورزی
1-2-2- موج دوم: عصر صنعت
1-2-3- موج سوم: عصر اطلاعات
1-3- تحولات عصر حاضر
1-3-1- پیشرفت علم و تکنولوژی
1-3-2- بهکارگیری وسیع فناوری اطلاعات
1-3-3- رقابت فزاینده در بازار کسبوکار
1-3-4- جهانیشدن
بخش دوم
سازمانهای امروز و تحولات جهانی
2-1- مقدمه
2-2- پیشرفت تکنولوژی و رضایت شغلی
2-3- فناوری اطلاعات و فرآیند تصمیمگیری
2-4- رقابت
2-5- جهانیشدن
بخش سوم
تحول سازمانها در اثر تحول دنیا
3-1- مقدمه
3-2- سازمانهای انعطافپذیر
3-3- سازمانهای کوچک;
3-4- سازمانهای دومنظوره
3-5- سازمانهای شبکهای
3-6-سازمانهای بدون مرز
3-7-سازمانهای پستمدرن
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله جهان آینده و مشخصات سازمانهای پیشگام word
1- نیک فورستر/ جهانشاه میرزابیگی، « تاثیر بالقوه فناوریهای موج سوم بر سازمانها»، فصلنامه مدیرساز، شماره
2- « فناوری اطلاعات و ارتباطات فناوری اطلاعات، موج سوم تغییر بنیادی در جهان»،
3- ریچارد ال.دفت/علی پارساییان، سید محمد اعرابی، «تئوری و طراحی سازمان»، دفتر پژوهشهای فرهنگی،
4- بهرام خزین، « چالشهای فراروی مدیران در هزاره سوم»، پیام جهاد کشاورزی، شماره اسفند
5- حمید رحیمیان, سیدکیانوش کلانتر، « طراحی و توسعه سازمانهای شبکهای»، فصلنامه مدیرساز، شماره
6- محمد ناطق، « ضرورت ایجاد سازمان بدون مرز»، مجله تدبیر، شماره
7-علیاصغر رشید کوزهگر، «شیوههای اعجازگران مدیریت»، سازمان عمران و بهسازی شهری،
مقـــدمه
فناوریهای جدید، دنیای کسب و کار را از اساس دگرگون کردهاند. این فناوریها با ایجاد رشد شتابان در توانمندترین نیروهای اقتصاد جهان؛ یعنی فضای مجازی و قدرت محاسبه، به جزء لاینفک سازمانها در تمام دنیا تبدیل شدهاند. از سوی دیگر، همین فناوریها، چالشهای شدید دیگری پیش روی تمامی سازمانها قرار دادهاند
ما در اوایل قرن بیست و یکم و ورود به دوران نوآوریهای موج سوم، با شرایطی روبهرو خواهیم شد که تمامی ابعاد وجود انسان را عمیقا تحت تاثیر قرار میدهد. صاحبنظران بر این عقیدهاند که این دورهی گذار فناوری به طور بالقوه اساسیترین دورهی گذار در تاریخ بشر است، که جانشین دورههای کشاورزی و صنعتی میشود. به عبارت دیگر، بشر در این گذار با تغییرات بنیادیتری مواجه خواهد شد. محیط کار و زندگی خانوادگی ما در سالهای اخیر بهطور مستقیم دستخوش تغییرات اساسی شده است. همانگونه که ماهیت تیلوری سازمانها و حتی مفهوم «کار» به طور غیرقابل بازگشتی تغییر کرده است، این تغییرات نیز پیشدرآمد تغییرات بنیادیتری در آینده خواهند بود.[1]
تقریبا تمامی سازمانهایی که ما اکنون میشناسیم در بیست سال آینده وجود نخواهند داشت و یا از اساس دگرگون خواهند شد. تجزیهی سازمانها و از بینرفتن آنها به دفعات زیاد و بهطور غیر قابل پیشگویی ادامه خواهد یافت. جنون ادغام در میان سازمانهای بزرگ دیوانسالار موج دوم که نتوانند با اقتصاد موج سوم سازگاری پیدا کنند، بهصورتی بیامان ادامه مییابد. آهنگ تغییر، شتابان خواهد شد و به آشوب خواهد انجامید.[1]
بهاین ترتیب ملاحظه میشود که سازمانها برای بقای خود چارهی دیگری ندارند جز اینکه دربارهی اثر بالقوهی تحولات سریع جهانی بر دنیای کسبوکار در آینده، چارهاندیشی کنند. برای تغییر سازمانها باید ابتدا تحولات جهان را شناخت و سپس دغدغه تغییر را در سطوح مختلف سازمان بوجود آورد. شناخت تحولات جهانی و چارهاندیشی درمورد آنها در باورهای مذهبی ما مسلمانان نیز ریشه دارد؛ بهگونهای که در گفتار و سیرهی معصومین تاکیدات زیادی بر این مساله شده است. در اینجا به گفتاری از پیامبر گرامی اسلام بسنده میکنیم که میفرمایند
«غافلترین مردم کسی است که از تحولات و دگرگونی دنیا پند نگیرد.»
بخش اول
شناخت تحولات جهانی
1-1- مقدمه
جای هیچ تردیدی وجود ندارد که سازماها برای بقا در آینده، میباسیت همگام با تحولات دنیا تغییر کنند. اولین گام برای این مهم، شناخت تحولات دنیاست. در این بخش تلاش میشود ضمن مروری کلی بر روند تغییرات مولفههای جهانی در طول تاریخ، روند این تغییرات در عصر حاضر بررسی شود تا بتوان درنهایت تصویری از تغییرات آینده ارایه نمود
1-2- تغییرات اساسی در طول تاریخ بشر
تغییرات اساسی در طول تاریخ بشر که تحت عنوان “موج ” از آنها یاد میشود را میتوان به سه دوره یا موج تقسیم بندی نمود.[2]
1-2-1- موج اول: عصر کشاورزی
اولین اختراع بشر آتش بوده است که تقریباً چهار میلیون سال قبل از میلاد حضرت مسیح شناخته شد. 2500 سال بعد، بشر موفق شد که “ابزار” را اختراع کند. فاصلهی بین دو اختراع نشان از بدوی بودن بشر اولیه دارد. بعدها اختراعات جدیدتری به تناوب رشد و تمدن بشر بهوجود آمد تا اینکه زمینهی تغییر اساسی یعنی موج اول فراهم شد و جامعهی کشاورزی شکل گرفت. جمعیت جهان در سالهای قبل از میلاد حضرت مسیح بسیار کم بود و حتی هزار سال بعد از میلاد، به 300 میلیون نفر رسید. اولین تغییر در جامعهی انسانی، که به موج اول یا عصر کشاورزی لقب یافته است، قبل از میلاد حضرت مسیح شروع شده و عمری 29500 ساله داشته است. هدف از ایجاد این موج حل مشکلات معیشتی و غذایی بشر آن زمان بوده است
1-2-2- موج دوم: عصر صنعت
اما بعد از ایجاد موج اول و گذشت تقریباً سه هزاره از آن، موج بعدی -که انقلاب صنعتی بود- آغاز شد. هدف از موج دوم؛ یعنی عصر صنعت یا انقلاب صنعتی، تولید مواد و ابزار کار بوده است. در موج اول که نیروی کار متکی بر بازوان افراد بود، بشر از پس مشکلات بزرگ برنمیآمد و نیاز جدیدی در جامعه بهوجود آمد که تغییرات اساسی را میطلبید عمر موج دوم هم که دوران موفقی را سپری کرده است به 500 سال میرسد و دوران آن از نظر تئوری سپری شده است. با این وجود متاسفانه بسیاری از کشورهای جهان که نتوانستهاند توسعه موفقی را در طول انقلاب صنعتی بگذرانند هنوز در این عصر صنعتی بسر میبرند و درگیر رفع مشکلات خود از طریق توسعه و بهکارگیری صنعت هستند. در موج دوم، بشر موفقیتهای شگرفی بدست آورد و اختراعات مهمی در این عصر در خدمت بشر قرار گرفت و باعث شد تا وضعیت آموزش، بهداشت، اقتصاد و فرهنگ جوامع نسبت به جامعه کشاورزی شکل بهتری بگیرد و توسعه کمی و کیفی خوبی داشته باشد. یکی از تاثیرات مهم این موج افزایش جمعیت جهان همراه با رفاه بیشتر و جلوگیری از مرگ و میر زیاد مردم بوده است که سابقاً در اثر وبا، بیماریهای فراگیر، بلاهای آسمانی و امثال آن جان خود را از دست میدادند. اختراعات درصدسال پایانی موج دوم و بخصوص از سال 1900 میلادی به بعد باعث تغییرات وسیعی در مشاغل کشاورزی -که تا آن زمان تقریباً 90% کل مشاغل را شامل میشد- را چنان تغییر داد که در بعضی از کشورها مانند ایران، این تعداد مشاغل کشاورزی به 17% و در کشورهای توسعه یافته به 4 تا 7% رسیده است
در هر صورت اختراعات مهمی مانند ماشین بخار،راه آهن، هواپیما، تلفن، برق، رادیو، تلویزیون، پلاستیک، ترانزیستور و دهها اختراع دیگر به همراه ایجاد سازمانها و تشکیلات مدنی و موسسات آموزشی بستری فراهم نمود تا انسان بتواند به اهداف موج دوم که تهیه ابزار کارر بود دست پیدا کند و مشکلات موج اول را برطرف نماید. در موج دوم نیازهای جدیدی دیده شد که دیگر امکان حل آن با دیدگاه قبلی امکانپذیر نبود
1-2-3- موج سوم: عصر اطلاعات
بعد از اختراع رایانه و توسعه مخابرات و ارتباطات، بشر نیاز به تغییر جدیدی را درک نمود و آن چیزی جز دسترسی به اطلاعات و دانش نبود. هدف از موج سوم، دسترسی به اطلاعات و دانش با استفاده از ابزار فناوری اطلاعات مانند رایانه، شبکههای متنوع محلی و جهانی و اینترنت به همراه توسعه نرمافزارها و سختافزارهای مورد نیاز عصر اطلاعات بوده است. عمر موج سوم که آنرا عصر دانش و بعضاً جامعه اطلاعاتی نیز میگویند، نزدیک به 50 سال است
همانطور که ملاحظه میشود، نیاز به تغییرات از مقطعی به مقطع بعدی و از موجی به موج بعدی با هدف بوده است و طول عمر ماندگاری آن بستگی به سرعت رسیدن به اهداف آن موج داشته است. به عنوان مثال، موج سوم برای آن بهوجود آمد که با توسعه صنعت در موج دوم، نیاز بود اطلاعات بیشتری از نقطهای به نقطه دیگر منتقل شود و بشر نیاز بیشتری به دانش داشت و لذا تولید، توزیع و استفاده از اطلاعات محور این تغییر قرار گرفت و اینترنت و رایانه برای این خدمت بکار گرفته شد که توسعه آنها همچنان به جلو میرود
موج سوم با آمدن رایانه مطرح شد وبهخصوص، وقتی رایانههای شخصی توانستند درخدمت مردم قرار گیرند، فضای تولید و انتشار اطلاعات وتولید دانش توسعه یافت و شکل جدیدی به خود گرفت. بهکارگیری رایانه و همراهی آن با اینترنت ، تغییرات مهمی درجهان بهوجودآورد
کامپیوتردرسال 1948 میلادی اختراع و اینترنت در سال 1968 مطرح شد. در سال 1974 پروتکل (TCP) معرفی شد و در سال 1984 هزار پایگاه در روی آن ایجاد گردید. در سال 1989 نرمافزار وب بهوجود آمد و چهار سال بعد، نرمافزار (Mosaic) پا به عرصهی تحولات نوین گذاشت. در سال 1995، بحث تجارت الکترونیکی مطرح شد و بعد از آن شاهد سرعت رشد فوقالعاده این صنعت هستیم. رشد اینترنت بیشتر از تخیل بشر بوده است. زیرا به عنوان مثال در حالی که در سال 1977 فقط 111 پایگاه در اینترنت وجود داشت در سال 1987 این تعداد به 10 هزار پایگاه رسید. این افزایش بصورت نمایی ادامه پیدا کرد بهطوریکه در سپتامبر سال 2002 میلادی این تعداد به بیش از 200 میلیون پایگاه رسیده است
1-3- تحولات عصر حاضر


تحقیق مقایسه خودپنداره دختران و پسران word دارای 117 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد تحقیق مقایسه خودپنداره دختران و پسران word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه تحقیق مقایسه خودپنداره دختران و پسران word
فصل
مقدمه
1-1 بیان مسئله
2-1 پرسشهای پژوهش
3-1 ضرورت پژوهش
4-1 اهمیت پژوهش
5-1 فرضیات پژوهش
6-1متغیرها و تعاریف آن
فصل
مقدمه
الف : ادبیات و نظرات خودپنداره
1-2 خود و تعریف آن
2-2 تاریخچه کشف مفهوم خود
3-2 انواع خود
4-2فرآیند تشکیل خود، خودپنداره و ادراک آن
5-2نظریههای “خود” و خودپنداره
5-2-1 خود در دیدگاه فروید
5-2-2 خود از دیدگاه آدلر
5-2-3 خود در دیدگاه آلبرت الیس
5-2-4 خود از دیدگاه اریک برن
5-2-5 خود از دیدگاه یونگ
5-2-6 خود از دیدگاه گلاسر
5-2-7 خود از دیدگاه راجرز
5-2-8 خود از دیدگاه مدل انگیزشی
5-2-9 خود از دیدگاه کوپر اسمیت
5-2-10 خویشتن از دیدگاه آلپورت
عزت نفس از دیدگاه اسلام
نیازهای مرحله نوجوانی
ب: تحقیقات انجام شده در مورد خودپنداره
فصل
مقدمه
1-3 جامعه آماری و ویژگی آن
2-3 نمونه و ویژگیهای آن
1-2-3 روش نمونهگیری
3-3 ابزار پژوهش
1-3-3 آزمون خودپنداره راجرز
2-3-3روایی و پایایی ابزار پژوهش
4-3روش اجرای آزمون
5-3نمرهگذاری آزمون
6-3روش جمعآوری دادهها
7-3 روش تجزیه و تحلیل دادهها
فصل
جداول و نمودارها
فصل
مقدمه
1-5 خلاصه تحقیق
2-5 محدودیت ها
3-5 پیشنهادات
منابع و پیوست ها
بخشی از فهرست مطالب پروژه تحقیق مقایسه خودپنداره دختران و پسران word
الف : منابع فارسی
1- آزاد ، حسین (1368) ” روانشناسی مرضی کودک” ، تهران ، انتشارات پاژنگ ، چاپ دوم
2- اردبیلی ، یوسف (1376) ، ” اصول و فنون راهنمایی و مشاوره در آموزش و پرورش” ، انتشارات بعثت
3- اردبیلی ، یوسف (1374) ، راهنمایی و مشاوره حرفهای و روشهای کسب و کاربرد اطلاعات شغلی” ، نشر فهیم
4- ارسطوی ایرانی ، هایده (1372) ، ” بررسی ارتباط خودپنداره با جنسیت و پیشرفت تحصیلی” پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس
5- اسدی ، محمد (1374) ، ” هنجاریابی خودپنداره پیرز هاریس در نزد دانشآموزان دختر و پسر دوره راهنمایی استان کرمان” پایان نامه کارشناسی ارشد
6- اکبرزاده ، نسرین ، (1376) ، ” گذر از نوجوانی به پیری” ، انتشارات دانشگاه الزهرا(س)
7- براندن ، ناتانیل ، (1371) ، ” روانشناسی حرمت نفس” ، ترجمه جمال هاشمی ، انتشارات شرکت سهامی انتشار
8- براندن ، ناتانیل ، (1379) ، ” روانشناسی عزت نفس” ، ترجمه مهدی قراچه باغی ، چاپ اول ، نشر نخستین
9- بیابانگرد ، اسماعیل ، (1373) ، ” روشهای افزایش عزت نفس در نوجوانان”.
10- بیابانگرد ، اسماعیل ، (1371) ، ” روانشناسی نوجوانان” چاپ دوم ، نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ دوم
11- پوربختیار ، حسین ، (1372) ، ” بررسی گرایشهای تحصیلی و شغلی نوجوانان دختر و پسر سال سوم راهنمایی و مقایسه با آرزوها و علایق والدین” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه علامه طباطبایی
12- پرکی ، ویلیام ، (1378) ، ” خودپنداری و موفقیت تحصیلی” ، ترجمه سید محمد میرکمالی ـ تهران ، نشر سیطرون
13- تقی زاده ، فاطمه ـ (1378) ، ” اعتباریابی فرم کوتاه ریت سنج تحصیلی ـ شغلی برای دختران دانشآموز سال اول دبیرستان استان قم” پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا (س)
14- جعفری ، پروین ، (1372) ، ” بررسی ارتباط خودپنداره با جنسیت و پیشرفت تحصیلی” ، پایان نامه کارشناسی ارشد، پژوهشکده تعلیم و تربیت
15- حکیم آرا ، محمد علی ، (1374) ، ” هنجارهایی سیاهه خودپژوهشی شغلی هالند در میان دانشآموزان سالهای سوم راهنمایی و اول دبیرستان” ، پایاننامه کارشناسی ارشد ، داشنگاه تربیت مدرس
16- حمزهای ، مهوش ، (1376) ، ” هنجاریابی آزمون شغلی ـ شخصیتی هالند در ارتباط با رشتههای تحصیلی دانشآموزان دختر تهران ” ” پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه الزهرا (س)
17- حمزهلویی ، فاطمه ، (1375) ، ” بررسی تاثیر خودپنداره بر عملکرد دانشآموزان دختر سال سوم دبیرستان” ، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا (س)
18- خلیلی ، اکرم ، (1375) ، ” بررسی عوامل اجتماعی موثر بر خودپنداره و عملکرد تحصیلی دانشآموزان “ ، پایاننامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه شهید بهشتی
19- دلاور، علی ، (1367) ، ” روشهای آماری در علوم تربیتی ” ، انتشارات دانشگاه پیام نورد
20- لاجرز ، کارل ، (1369) ، ” درآمدی بر انسان شدن ” ، ترجمه قاسم قاضی
21- روحانی ، فرشته (1359) ، ” رابطه خودپنداره و عوامل تشکیلدهنده آن با موفقیت تحصیلی” ، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شیراز
22- ساعی ، علی ، (1374) ، ” تاثیر عوامل اکتسابی بر موفقیت آموزشی افراد در آزمون ورودی دانشگاه و درون دانشگاه” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه تربیت مدرس
23- شرترز ، بروس ئی ، (1371) ، ” بررسی و برنامهریزی زندیگ شغلی و تحصیلی” ، ترجمه طیبه زندی پور ، تهران ، انتشارات فردوس ، چاپ سوم
24- شفیعآبادی ، عبدالله ، (1375) ، ” راهنمایی و مشاوره شغلی و حرفهای و نظریههای انتخاب شغل” ، تهران ، انتشارات رشد ، چاپ سوم
25- شفیعآبادی ، عبدالله ، (1377) ، ” راهنمایی تحصیلی و شغلی ” ، انتشارات پیام نور، چاپ هفتم
26- شفیعآبادی ، عبدالله ، (1366) ، ” فنون و روشهای مشاوره ” ، تهرن انتشارات رز، چاپ سوم
27- شفیع آبادی ، عبدالله ، (1377) ، ” روشهای مشاوره و روان درمانی”، نشر دانشگاهی ، چاپ ششم
28- طلایی عبدی ، حسن ، (1367) ، ” پیشرفت تحصیلی و ارزشهای اجتماعی و آرزوهای شغلی در فرهنگ قشرهای دانشآموزان چهارم متوسط شهر خرمآباد”، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران
29- عبدلی ، قوام شهیدی و آکین چی ، (1374) ، بررسی رابطه تیپ شخصیتی با رشته تحصیلی در بین دانشجویان دختر” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه الزهرا(س)
30- عراقی ، نسرین ، (1377) ، ” بررسی رابطه تیپ شخصیتی با هویت شغلی دانشآموزان پیش دانشگاهی” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه الزهراء (س)
31- عوضزاده ، عزیز (1375) ، ” بررسی راطه بین تیپهای شخصیتی و گرایش شغلی دانشآموزان نظام جدید آموزش متوسطه شهرستان گچساران” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه علامه طباطبائی
32- کانفیلد ولز، (1379) ، ” افزایش خودپنداره دانشآموزان در مدارس” ، ترجمه سوسن سیف، انتشارات دانشگاه الزهراء (س)
33- محسنی ، نیک چهره ، (1375) ، ” ادراک خود” ، انتشارات بعثت
34- مشکی ، مهدی ، (1378) ، ” بررسی میزان تاثیر آموزش مشکلگشایی برخودپنداره نوجوانان پسر دبیرستانهای گناباد در سال 1378″ ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه تربیت مدرس
35- مصفا، محمد جعفر، (1365) ، ” تفکر زائد” ، تهران ، چاپ سوم
36- ممتاز ، شهلا ، (1375) ، ” ارزشهای شغلی دانشجویان با رشتههای تحصیلی در دانشگاههای دولتی شهر تهران ” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه الزهراء (س)
37- منصور ، محمود ، (1358) ، ” احساس کهتری” ، تهران ، انتشارات رشد
38- مهدیزاده هنرمند ، مهناز ، (1375) ، ” بررسی تاثیر شناخت درمانی در کاهش افسردگی و افزایش هماهنگی مولفههای خودپنداره” ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه تربیت مدرس
39- میرباقری، مزدیک ، (80-1379) ، ” بررسی تاثیر بحث گروهی بر سطح پرخاشگری و سطح خودپنداره دانشآموزان دبیرستانهای منطقه 6 تهران در سال 80-1379 ، پایان نامه کارشناسی ارشد ، دانشگاه تربیت مدرس
40- نصیری ، نوباوه و داوری ، (1374) ، ” بررسی ارتباط تیپ شخصیتی دانشآموزان دختر با رشتههای تحصیلی” ، پایان نامه کارشناسی ، دانشگاه الزهراء (س)
41- هالند ، جان ، ال ، (1376) ، حرفه مناسب شما چیست؟ ” ترجمه سیمین حسینیان و سیدمنور یزدی، تهران ، انتشارات کمال تربیت ، چاپ دوم
مقدمه :
بعد از یک دهه غفلت، خودپنداره از محبوبیت و معروفیت برخوردار شد و توسط محققان و پژوهشگران مورد توجه قرار گرفت. خودپنداره به عنوان مجموعه سیستم دینامیکی، سازماندار و پیچیدهای از عقاید و نگرشها و ادراکات آموخته شده هر فرد تعریف میشود. خودپنداره متفاوت از عرت نفس و خودسنجی است
عزت نفس یعنی اعتماد کردن به توانمندی ذهن و به توانایی خود در اندیشیدن، خودپنداره به معنای شناختن تواناییها و ویژگیهای خود میباشد. اگر موضوع را بسط دهیم میتوانیم بگوییم خودپنداره به معنای شناختن تواناییها و عزت نفس به معنای توانایی یاد گرفتن، انتخابهای درست، تصمیمات بجا و برخورد درست با تغییرات است
فواید عزت نفس برای جوانان خیلی مهم است. مهمترین فایدهاش این است که نوجوانی که عزت نفس زیاد دارد، در طی این زمان مناسب یعنی زمانی که برای بزرگسالی آماده میشود و هنوز ناگزیر نیست تمام مسئولیتهای زندگیاش را به عهده بگیرد. بیشترین فرصت را برای پی بردن به هویت خویش به دست خواهد آورد
سایر آثار عزتنفس که موجب تقویت تواناییهای فرد برای زندگی آیندهاش میشود عبارتند از
روشن شدن تواناییهای فردی، منابع، علایق و جهتهای خویشتن، یعنی فردی که منابع خود را میشناسد و به آنها توجه دادر، فرصتها را غنیمت خواهد شمرد و از آنها استفاده خواهد کرد. موثر بودن و احساس رضایتمندی کردن در روابط میان فرد، یعنی نوجوانی که یاد میگیرد چگونه به نحو موثر با دیگران روابط برقرار کند، توانایی زیادی خواهد داشت که در طول زندگی نیازهای فردی و اجتماعیاش را برآورده کند
روشن شدن جهت یعنی : نوجوانی که اعتماد به نفس دارد بهتر میتواند راههای گوناگون را بسنجد و مناسبترین آنها را برای دوره بزرگسالی برگزیند
سودمندی شخص در خانه، در مدرسه، در کارش در آینده یعنی : نوجوانی که احساس میکند با کفایت و ارزشمند است میل دارد پا به میدان عمل بگذارد و بیاموزد که چگونه به نحو موثر و مفیدی از وقتش استفاده کند. (هریس کلمز و دیگران ، ترجمه پروین علیپور، 1381، ص 35)[1]
الف : ادبیات و نظریات خودپنداره :
در بخش اول این فصل به بررسی “خود” ، خودپنداره و چگونگی شکلگیری آن از دیدگاههای مختلف پرداخته میشود
1-2 “خود” و تعریف آن
“خود” به عنوان یکی از مفاهیم محوری در شناخت اجتماعی موضوع خاصی است که روانشناسان از سالیان پیش به آن پرداختهاند. این مفهوم شامل کلیه کیفیتهای ذهنی و عینی است که شخص از خود و دیگران از او دارند. برای مثال “خود” شامل ظاهر واقعی فرد، ارزشها، ایدهآلها، دانشها و ادراکاتی است که سایر افراد از فرد دارند مفهوم “خود” تصویر ذهنی از خویش ، عواطف، هیجانات، طرز تلقی و یا کیفیتهای او میباشد
“مفهوم خود ” چارچوب ارجاعی برای فرد است که بر چگونگی برخورد او با موقعیتها و ارتباظ او با دیگران تأثیر میگذارد. [2]
2-2- تاریخچه کشف مفهوم خود
انسانها در هر زمانی در مورد ترسها، تمایلات و احساسات خود نسبت به یکدیگر تفکر میکردند، اما فیلسوفان اولین کسانی بودند که به مفهوم “خود” پی بردند در سال 1644 رنه دکارت [3] ، کتاب “اصول فلسفه” را نوشت و استدلال کرد که من فکر میکنم، پس هستم، من شک میکنم، پس وجود دارم
فیلسوفان دیگر نیز چون اسپینوزا[4] و لایبنیتز[5] در مورد جنبه غیرجسمانی انسان نظریاتی بیان داشتند. یکی از زیربناهای مهم درک فرایندهای درونی انسان ، نوشته زیگموند فروید[6] (1938-1900) بود فروید به “خود” به عنوان تکامل و عملکرد خود توجه خاصی داشت. آنا فروید[7] (1946) هم به “خود” مخصوصاً در روان درمانگری توجه کرد، در آمریکا نیز توجه خاصی به موضوع “خود” پیدا شد، ویلیام جیمز[8] (1980) کتاب “اصول روانشناسی” را نوشت، و به “آگاهی” توجه خاصی نشان داد. با روی کار آمدن رفتارگرایان و توجه به محرک و پاسخ مفهوم “خود” به دست فراموشی سپرده شد. اما از طرف دیگر جرج مید[9] (1934) مفهوم “خود” را به عنوان مهمترین قسمت در نظریه خودش بیان کرد و بدنبال آن لوین [10] (1935) “خود” را یک سازمان نسبتاً مرکزی و دائمی، که به شخصیت تداوم کامل میبخشد، معرفی کرد. گلداستین[11] (1939) ، پرسکات لکی [12] (1945) ، برتوسکی [13] (1945) ، مورفی [14] (1947) و ریمی [15] (1948) از جمله کسانی بودند که مفهوم “خود” را مورد توجه قرار دادند و اهمیت خود آگاهی را در روان درمانی و مشاوره مطرح نمودند
مزلو[16] (1956) “خود” را از دیدگاه نیازها و انگیزشهای مختلف مورد مطالعه قرار داد. و گوردن آلپورت[17](1961-1937) در روانشناسی معاصر تاکید خاصی روی “خود” داشت. راجرز[18] (1959) از جمله افرادی بود که از اهمیت “خود” در سازگاری رفتار انسانی، سخن میگفت او “خود” را هسته مرکزی شخصیت و اساسیترین عامل رفتار و سازگاری انسان با محیط میدانست. پترسن[19] (1961) نظریات راجرز را بررسی کرد و امروزه مفهوم “خود” هم در روانشناسی و هم در آموزش و پرورش جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است .(میرکمالی ، 1378، صص 20-25)
3-2 انواع “خود”
یکی از اولین نظریات در مورد “خود” توسط ویلیام جیمز در سال (1890) بود او خود را بع هنوان ثبات هر آنچه که دیدگاه فردی متعلق به خودش است معرفی کرد. او “خود” را شامل : خودذهنی [20] ، خود اجتماعی [21] و خودمادی [22] میدانست. خودذهنی شامل ادراکات از آرزوها و هیجانات شخص است. خود مادی، ادراک فرد از بدن شخص و خانواده و دارائیهاست. خود اجتماعی ، شامل دیدگاه دیگران از فرد است
“خود” انواع مختلفی دارد
خودآرمانی[23] : عبارت است از تصوری که هر فرد دوست دارد داشته باشد
خود واقعی [24] : شامل استعدادها و نیروهایی است که ما خودمان داریم و اگر عوامل نامساعد جلوی رشد آن را نگیرد، ما مطابق با آن استعدادها رشد میکنیم
عزت نفس [25] : عبارت است از ارزشیابی فرد درباره خود یا قضاوت شخص در مورد ارزش خود
خودپنداره [26]: مجموعهای از تفکرات و احساسات فرد نسبت به خود به عنوان یک شیء یا عینیت است
کوپراسمیت [27] “خود” را دارای دو جنبه میداند
1- خودپنداره : عقیده و پنداری که فرد درباره خود دارد، این عقیده و پندار، به تمام جوانب خود یعنی جنبههای اجتماعی ، جسمانی، عقلانی و روانی فرد مربوط میشود
2- عزت نفسی : احساسات شخص، از ارزش و سطح مفهوم مربوط به “خود شخص” است
کورمن [28] (1970) سه نوع عزت نفس را پیشنهاد میکند
1- عزت نفس تکالیف ویژه [29] : ادراک شخص است از توانایی خودش در مورد تکلیف یا شغل ویژه خود
2- عزت نفس نفوذ اجتماعی[30] : انتظاراتی که دیگران از فرد دارند و ادراک فرد از این انتظارات
3- عزت نفس مزمن [31] : به عنوان ویژگی شخصیتی نسبتاً ثابتی یا حالت خلقی که در موقعیتهای مختلف اتفاق میافتد. و نتیجه تجربیات گذشته است روی توانائیهای شخص تمرکز میکند و منجر به ایجاد خود پنداره منفی میشود. اگر اطمینان افراد از توانائیهایشان ، آنها را به موقعیتهای مناسب استفاده از این توانائیها هدایت نکند، میزان خودپنداره منفی بالا میرود.[32]
به طور کلی در وجود هر انسان 3 نوع خود وجود دارد
1- خود اصلی[33] : استعداد و نیروهایی است که اگر فشار و عوامل نامساعد، رشد آن را ضعیف و کند نمینمود ما به طور طبیعی مطابق آن استعدادها، رشد میکردیم و در حقیقت خودمان میشدیم
2- خود ایدهال[34] : آن چیزی که نیستیم اما تصور میکنیم که هستیم یا آرزو میکنیم که آن باشیم در حقیقت ایدهال جانشین خود اصلی و واقعی ما میگردد
3- خود فعلی : که عبارت است از آن چیزی که فعلاً هستیم یعنی خودی که تحت تأثیر اضطراب تضاد و سایر جریانات عصبی شکل و فرم میگیرد. (مصفا، 1365)
4-2 فرایند تشکیل “خود” ، “خودپنداره” و ادراک آن
الف ـ شکلگیری خود:
واضح است که “خود” یاد گرفتنی است و موروثی نیست از لحظات اولیه زندگی ، ما شروع به جمعآوری دادهها درباره خود و دنیای خود میباشیم. احساسات تازهای بر ما غلبه میکند، به زودی درمییابیم که چه چیز ما را آرام میکند، گرسنگی ما با چه چیز رفع میشود، چگونه توجه ما جلب میشود و ; با ازدیاد تجربیات ما ، “خود” در حال رشد ما ، به یک غربال ادراکی تبدیل میشود که از طریق آن احساسات بعدی باید از آن عبور کند به این ترتیب ما به تدریج احساسات و گرایشهای خودمان را صورتبندی میکنیم. (سیف ، 1379، ص 5)
ب : ادراک “خود” [35]
“ادراک خود” یک مفهوم شناختی اجتماعی است و با دیگر زمینههای شناخت اجتماعی ارتباط بیشتری دارد تا با زمینه شناخت دنیای فیزیکی، زیرا به موازات رشد اجتماعی و دریافت هنجارهای رفتاری، کودکان باید خود را از دیگران ، از خلال پایهگذاری فردیت “خود” مجزا سازند و برای این منظور لازم است که آنها ویژگیهای خصوصی و شخصی هویت “خود” را ادراک کنند. کوشش در جهت متمایز ساختن خود از دیگری ادراک ، یا شناخت “خود” است. بنابراین “ادراک خود” و “ادراک دیگری” دو کنش مکمل در رشد اجتماعیاند و متقابلاً یکی برای دیگری اطلاعات فراهم میآورد در این معنا که از سویی دید فرد نسبت به هرگونه تبادل اجتماعی [36] به میزان قابل توجه متاثر از این است که آن تبادل چگونه به سود او بوده یا با علایق شخصی او ارتباط پیدا میکند
از سوی دیگر ادراک خود در گرو نگرش دیگران نسبت به خود است ولی همپوشی میان آنها کامل نیست زیرا بسیاری از واقعیتهای اجتماعی عمل کرده باشد. در جهت معکوس نیز مفهوم هویت شخصی این امتیاز را دارد که هستهای از تجربیات، باورها نگرشهای شخصی است و هیچ عامل خارجی جز از طریق خود افراد نمیتواند بر آن دست یابد، ادراک را میتوان تجسمی از خود و هویت شخصی دانست که اینها دارای عناصر عاطفی نیز میباشند در حقیقت بسیاری از پژوهشهای روانشناختی به جنبه عاطفی مفهوم خود بیش از جنبه شناختی آن توجه کردهاند محور توجه در این پژوهشها جنبه مثبت یا منفی نگاه کودک نسبت به “خود” است و به این موضوع که او “خود” را ادراک یا توصیف میکند علاقهمندی کمتر ابراز میشود. (محسنی ، 1375)
ج : شکلگیری خودپنداره:
[2] – Purky
[3] – Rene Descartes
[4] – Spinoza
[5] – Liebnits
[6] – Sigmund Freud
[7] – Anna Freud
[8] – William James
[9] – George. H. Mead
[10] – Lewin
[11] – Gold stein
[12] – Prescott Lecky
[13] – Bertocci
[14] – Murphy
[15] – Rimy
[16] – Maslow
[17] – Gordan Allport
[18] – Carl Rogers
[19] – Patterson
[20] – Spiritual- Self
[21] – Social- Self
[22] – Material-Self
[23] – Ideal Self
[24] – Real Self
[25] – Self-Steem
[26] – Self-Concept
[27] – Cooper Smith
[28] – Korman
[29] – Task-Specifoc Self-Esteem
[30] – Socially-Influeneed Self-Esteem
[31] – Chronic Self-Esteem
[32] – Nancy
[33] – Real Self
[34] – Ideal Self
[35] – Self-understanding
[36] – Social Exchange


مقاله بررسى جایگاه عدالت اجتماعى در سیره پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) word دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله بررسى جایگاه عدالت اجتماعى در سیره پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله بررسى جایگاه عدالت اجتماعى در سیره پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) word
چکیده
مقدمه
مفهوم عدالت
معناى لغوى و اصطلاحى عدالت
پافشارى پیامبر درباره عدالت مدارى کارگزاران
مقاومت پیامبر در برابر تبعیضات طبقاتى
نگاه منفعت طلبانه به عدالت، هرگز!
عدالت اجتماعى و حقوق اقلیت ها
مبارزه با تبعیض در اجراى قانون در حکومت نبوى
پیامبراعظم و مسئله نا برابرى هاى اجتماعى
نابرابرى هاى اجتماعى هنگام ظهور اسلام
پیامبراعظم و تغییرارزش هاى نظام قشربندى
1 مخالفت صریح با ملا ک هاى ارزشىِ نظام نابرابرى
2 چگونگى تعامل با فرودستان
الف) مجالست و تکریم
ب) تحرک اجتماعى فرودستان در جامعه نبوى
نتیجه گیرى
کتاب نامه
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله بررسى جایگاه عدالت اجتماعى در سیره پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) word
1 قرآن کریم
2 نهج البلا غه
3 ابن اثیر، اسد الغابه فى معرفه الصحابه، بیروت، دارالفکر، 1989م
4 ابن حزم اندلسى، جوامع السیره النبویه
5 ابن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر، 1957م
6 ابن سید الناس، فتح الدین ابوالفتوح، عیون الأثر، بیروت، دارالقلم، 1993م
7 ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، بیروت، دارالاضواء، 1985م
8 ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، دمشق، دارالفکر، 1985م
9 ابن هشام، السیره النبویه
10 افروغ، عماد، نگرشى دینى و انتقادى به مفاهیم عمده سیاسى، چاپ اول: تهران، مؤسسه فرهنگ و دانش، 1379
11 تسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ دوم: قم، مؤسسه النشر الاسلامى، 1410ق
12 جعفریان، رسول، تاریخ سیاسى اسلام، چاپ دوم: تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى
13 جعفرى، یعقوب، تفسیر کوثر، چاپ اول: قم، هجرت، 1377
14 حاجى حسینى، حسن، عدالت اجتماعى از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و سه تن از اندیشمندان اجتماعى، پایان نامه کارشناسى ارشد جامعه شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1381
15 دلشاد تهرانى، مصطفى، سیره فردى و اجتماعى نبوى، چاپ اول: تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1372
16 رشید رضا، تفسیر المنار، چاپ دوم: دارالمنار، 1367
17 رفیع پور، فرامرز، آناتومى جامعه، مقدمه اى بر جامعه شناسى کاربردى، چاپ اول: تهران، شرکت سهامى انتشار، 1378
18 زنجانى، موسى، مدینه البلاغه فى خطب النبى و کتبه و مواعظه و وصایاه، تهران، منشورات الکعبه، 1363
19 سجادى، سید جعفر، فرهنگ علوم فلسفى و کلامى، چاپ اول: تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1375
20 سید قطب، عدالت اجتماعى در اسلام، ترجمه محمد على گرامى و سید هادى خسروشاهى، چاپ هشتم: تهران، شرکت سهامى انتشار، 1352
21 سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، الدرالمنثور فى تفسیر المأثور، بیروت، دارالفکر، 1992م
22 شریف قریشى، باقر، النظام السیاسى فى الاسلام، چاپ اول: قم، دارالکتب الاسلامیه، 1411ق
23 شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، مکتبه الصدوق
24 صحیح مسلم بشرح النووى، بیروت، دارالکتب العربى، 1987م
25 صدر بلاغى، صدرالدین، عدالت و قضا در اسلام، چاپ پنجم: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1370
26 صلیبا، جمیل، فرهنگ علوم فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى
27 طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، چاپ سیزدهم: قم، انتشارات اسلامى، 1380
28 قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1965م
29 کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمى، چاپ هفتم: تهران، دنیاى کتاب، 1370
30 کلینى، فروع کافى
31 کلینى، محمد بن یعقوب، اصول کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1378ق
32 کوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلام عباس توسلى و رضا فاضل، چاپ هفتم: تهران، سمت، 1375
33 لطیفى، محمود، «عدالت اجتماعى در حکومت علوى»، فصلنامه حکومت اسلامى، ش 18، 1379
34 متقى هندى، علاءالدین، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1989م
35 مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارلکتب الاسلامیه، 1363
36 مطهرى، مرتضى، سیرى در سیره ائمه اطهار، چاپ بیست و سوم: تهران، صدرا، 1382
37 مطهرى، مرتضى، عدل الهى، چاپ سوم: تهران، صدرا، 1367
38 مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، چاپ سوم: بیروت، دارالعلم للملایین، 1969م
39 مقریزى، تقى الدین، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1999م
40 مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ سوم: قم، دارالکتاب الاسلامیه، 1362
41 ملوین، تأمین، جامعه شناسى قشربندى و نابرابرى اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیک گهر، چاپ اول: تهران، توتیا، 1373
42 موسوى، سید جلال الدین، عدالت اجتماعى در اسلام
43 نورى طبرسى، میرزاحسین، مستدرک الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیا ء التراث، 1988م
چکیده
عدالت اجتماعى از بزرگ ترین آرمان هاى بشر بوده و در جوامع مختلف، اعتبار و ارزش بالایى دارد. اسلام نیز به عنوان کامل ترین دین، خود را مدافع عدالت معرفى نموده است، به گونه اى که این موضوع، در سیره رهبران این دین، برجستگى و موقعیت کم نظیرى دارد. از آن جا که پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله)پس از هجرت، فرصت رهبرى اجرایى جامعه را نیز پیدا کرد، مقوله عدالت اجتماعى در سیره ایشان، سخت مورد توجه بود. در این نوشتار، جایگاه عدالت اجتماعى را در سیره پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله)بررسى مى نماییم
واژگان کلیدى: پیامبراعظم، عدالت، عدالت اجتماعى، قشربندى، نابرابرى اجتماعى، تبعیض، سیره و نظام جاهلى
مقدمه
عدالت از بزرگ ترین آرمان هاى بشر و از مهم ترین مفاهیم درحوزه علوم اجتماعى است. ضرورت آن براى جامعه انسانى سبب شده که این گوهر، همواره به عنوان یکى از هدف هاى عالى زندگى اجتماعى بشر و نیز معیار ارزیابى رفتار رهبران جامعه مطرح باشد. اهمیت عدالت به حدى است که نحله هاى مختلف فکرى و رهبران اجتماعى، به منظور جلب رضایت عمومى و کسب مشروعیت، خود را مدافع آن معرفى مى کنند، هرچند در عمل، التزامى بدان نداشته باشند
عدالت در مکتب اسلام، جایگاه ویژه اى دارد و در قرآن کریم به عنوان یکى از اهداف بعثت انبیا معرفى شده است.2 این مقوله نزد پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله) از اعتبار خاصى برخوردار بوده و در اولویت همه برنامه هاى اجتماعى ایشان قرار داشته است. در این مقاله، جایگاه عدالت در سیره نبوى(صلى الله علیه وآله) بررسى شده است


مقاله کلاسیسیم word دارای 19 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله کلاسیسیم word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله کلاسیسیم word
مقدمه
اومانیسم
اومانیسم و رنسانس در فرانسه
از رنسانس تا کلاسیسیسم
وضع اجتماعی دوره کلاسیک
پیدایش قواعد مکتب کلاسیک
اصول و قواعد مکتب کلاسیک
اصل ((عقل))
آموزنده وخوشا یند
وضوح وایجاز
حقیقت نمائی
نزاکت ادبی
قانون سه وحدت
منابع و ماخذ
بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله کلاسیسیم word
1مکتب های ادبی -رضا سید حسینی -چاپ پنجم
2مکتب های ادبی – رضا سید حسینی – چاپ نهم
مقدمه
کلمه کلاسیک به معنی وسیع خود به تمام آثاری مه نمونه ادبیات کشوری شمرده می شود و مکایه افتخار ادبیات ملی آن کشور است اطلاق میشود .مثلا ما می توانیم همه آثار جاودانی شاعران بزرگمان را کلاسیک های ادبیات فارسی بدانیم ولی آنجا که بحث از مکتبهای ادبی در میان باشد .دیگر چنین معنی وسیعی منظور نظر نیست و در این مورد عنوان کلاسیک به آن مکتب ادبی گفته میشود که پیش از پیدایش سایر مکاتب ادبی(در قرن هفتهم)در فرانسه به وجود آمده و از ادبیاتقدیم یونان و روم تقلید کرده است
می گوییم در فرانسه زیرا این مکتب .اگر از مفهوم عام کلمه سرفنظر کنیم .اختصاصا یک مکتب فرانسوی است در مورد دورانها یا مکاتب دیگر مثلا در مورد رنسانس .رومانتیسم ویا سمبولیسم به راحتی می توان از یک جریان کلی اروپایی سخن گفت .اما در مورد تمایلات ادبی که قرن هفدهم و آغاز قرن هیجدهم اروپا در کشور های مختلف کلاسیک نامیده شده اند کمتر میتوان شباهتی پیدا کرد و فقط در فرانسه است که این نهضت تظم و قائده پیدا کرده و به صورت مکتب معینی در آمده است
بد نیست که در اینجا از لحاظ تاریخی و از دید معنی شناسی نگاهی به کاربرد این کلمه بیندازیم :در قرن دوم میلادی آولوس .جلیوس محقق رومی نویسندگان را به دوگروه تقسیم میکرد :sculptor classlcus نویسنده کلاسیک و sculptor classlcus (نویسنده عامه ) .و عنوان نویسنده کلاسیک را به نویسندهای اطلاق میکرد که آثار او شایسته مطالعه طبقات بالای جامعه باشد .بتدریج این صفت معنی وسیع تری پیدا کرد و به آثاری اطلاق شد که شایسته تدریس در کلاس ها و قابل استفاده برای تربیت نسل جوان باشد این نویسندگانی که آثارشان به عنوان سرمشق برای دانش آموزان پیشنهاد می شد طبعا بهترین نویسندگان به شمار رفتند و کلمه کلاسیک نیز معادل برتری تردید ناپذیر اثر شمرده شد
آثار برتر به خصوص از نظر معلمان طبعاً آثاری هستند که با گذشت قرنها و دورانها اهمیت و ارزش خودشان را حفظ کرده اندو در مواقع همان بناهای هستند که به قول فردوسی .از باد و باران گزند نیافته اند به همین دلیل در اغلب زبان های امروزی اروپائی آثار کلاسیک همان آثار قدیم هستند اما در کنار آن نویسندگان جدیدی راهم که آثارشان شایستگی قرار گرفتن در کنار آثار بزرگان قدیم را پیدا می کند نویسندگان کلاسیک و آثارشان را کلاسیک های ادبیاتشان مینامند مثلاً آثار تولستوی .گوته و پروست را کلاسیک های ادبیات روسی.آلمانی و فرانسه می نامند
اما فقط د رقرن هیجدهم از طریق لاهارپ .ولتر و تعلیمات یسوعیان .و بعد در قرن نوزدهم از طریق دانشگاه امپراطوری و معلمان دوران باز گشت سلطنت و لوئی فیلیپ که اغلب مخالف انقلاب رومانتیک بودند این صفت ((کلاسیک))به طور منظم در مورد نویسندگان فرانسوی دوران لوئی سیزدهم و لوئی چهاردهم بکار رفت .کلمه کلاسیک از آن ببعد گذشته از اینکه خود نشانه ارزش بود .در عین حال سرزنشی شمرده می شد به نویسندگان رمانتیک که نوآور.منحط و ناسازگار شمرده می شدند .گوته ادعا کرد که برای اولین با ر او و دوستش شیلر بودند که این اختلاف بین کلاسیک و رومانتیک را مطرح کردند و بعد از آنها برادران شلگل به این مسئله پرداختند از منتقدان قرن نوزدهم و بیستم فرانسه نیسار nisard برونتیر brunitiereو موراسmaurras و در کشور های دیگر ایرونیگ بابیت babbit. آمریکای تی.ای.هولم e.huime t. انگلیسی و تی. اس . البوت و عده ای دیگر تجلیل و تعریفی از کلاسیسیسم به عمل آوردند که خود در عین حال تحقیری از رومانتیسم بود
با این اوصاف باید گفت که هنر کلاسیک اصلی همان هنر یونان و روم قدیم است .شاعران قرن هفدهم فرانسه .به دنبال نهضتی که اومانیسم humanisme نامیده می شود .این هنر قدیم را برای خود سرمشق قرار دادند و آثار خویش را به پیروی از قوائد ثابت و بارزی که از ادبیات یونان و روم قدیم و به خصوص از عقاید ارسطو اقتباس شده بود بوجود آوردند البته این نهضت یک قرن پیش از ان که در فرانسه ظاهر شود .در ایتالیا و اسپانیا به وجود آمد .اسپانیائی ها هیچ تاثیریدر فرانسویان باقی نگذاشتند زیرا با این که تحقیق در بار ارسطو را در قرن شانزدهم آغاز کردند .ولی می کوشیدند این قواعد را با ادبیات غنی و پر ارزشی که خود داشتند تطبیق دهند و ادبیات تازه ای ایجاد کنند از این رو به آفریدن نظام ادبی جا افتاده ای موفق نشدند
اما هیچ تردیدی در این نیست که تئو ریسین های فرانسوی همه مطالعات و قانون گذاریهایشان را مدیون اومانیسم های ایتالیا ئی هستند
اومانیسم
نهضتی که در این روزگار زیر نام اومانیسم (انسانگرایی) نخست در ایتالیا مطرح شد نامش را از رومیان گرفته بود . زیرا رومیان در عصر خود برای مطالعه و تحقیق در باره آثار یونان قدیم یک نظام ادبی و فلسفی تحت عنوان
studia humaniatis برقرار ساخته بودند و عقیده داشتند که در سایه مطالعه آثار قدیم می توان قدرت معنوی انسانی را رشد داد و او را به صورت انسانی تر یعنی مدنی تری در آورد کلمه اومانیسم در اصل به معنب (( مطالعات آزاد )) بود در نظر اول مطالعه ((ادبیات انسانی))یا ((ادبیات نسل بشر))به ادبیاتی متقاوت با((الهیات))اطلاق می شود پس به این ترتیب اومانیسم یعنی مطالعات غیر مذهبی .اما نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که بهیچوجه مقابله در میان نیست بلکه اگر مقابله ای در میان باشد .مقابله با ادبیات غیر مذهبی قرون وسطا است که اغلب فاقد ارزش ادبی بود برای اینکه با این مسئله به صورت دقیق تری آشنا شویم بهتر است که عین عبارات و.ل سولنیهv.l.saulnier را از رساله ((روح رنسانس ))در((تاریخ ادبیات جهان )) انتشارات پلئیاد نقل کنیم
(( اگر موارد خاص باعث شده است که کلمه اومانیسم یک معنی ثانوی پیدا کند که عبارت از مطالعه ادبی متون یونانی و رومی یعنی آثار فرهنگ دوره الحاد است به این سبب است که یگانه متونی که رنسانس توانسته بود به آنها دسترسی پیدا کند همین آثار بود . اومانیسم که بنا به تعریف متفاوت با مطالعات آبا کلیسا بود .هیچ گونه قصدی برای مخالفت با آنها نداشت .بلکه برعکس می خواست روشنگری تازه ای را در خدمت ایمان و مطالعات مذهبی قرار دهد ))
اما اومانیسم ها به زبان بی جان و مرده ای از گذشتگان تقلید می کردند. زبان عامه مردم را تحقیر می نمودند و در نتیجه .از روح مردم یعنی ذوق و هنر ملی بی بهره بودند هر چند که طرفداران زیادی اطراف آنها گرد آمده بودند .اگثریت مردم چون فرا گرفتن زبان لاتین برایشان امکان نداشت .از آثار آنان چیری در نمی یافتند
از این رو در شصت سال اول قرن پانزدهم .در حالی که از طرفی ((اومانیست ها)) مشغول ایجاد نوعی ادبیات اشرافی به زبان لاتین بودند.از طرفی هم در میان مردم ادبیات ساده و زیبای عامیانه ای به وجود می آمد .بالاخره اومانیسم ایتالیا که در قرن چهاردهم بصورت باز گشت به زبان و ادبیات لاتین شروع شده بود .در قرن شانزدهم به ایجاد ادبیات ملی جدیدی منجر گردید .باین ترتیب اومانیسم ایتالیا که کاملا جنبه اشرافی داشت و حتی دانته را بسبب آنکه بزبان مردم شعر گفته است .شاعر نمی شمرد ماهیت خود را از دست داد
اومانیسم و رنسانس در فرانسه
بین سالهای 1546و1550 ناگهان عدهای از هنر مندان جوان موفق به کشف اصل ((زیبایی)) در ادبیات شدند این کشف حاصل آشنایی مستقیم آنان با شاهکار های شعر یونان .یعضی از ظریفترین شاعران لاتین .پترائک وبالاخره شاعران ایتالیائی رنسانس بود که به زبان لاتین شعر می گفتند
در قرون وسطی توجه به قریحه ذاتی .سهولت بیان و سلاست خود جوش و فی البداهه .مفهوم هنر را تحت الشعاع قرار داده بود در این میان دبیرستان
((کوکره)) coqueretپاریس ((رنسار)) ronsard و دوستان او .به راهنمایی استادانه معلم زبان یونانی شان ((دورا)) dorat برای نخستین بار با آثار هومر سوفوکل و شاعران اسکندرانی آشنا شدند و در نتیجه مفهوم هنر برای آنها در درجه اول اهمیت قرار گرفت در اینجا باید به یک نکته توجه داشت :هر چند که قرون وسطی شاهکارهای تردید نا پذیری در نقاشی .معماری .شعر و حتی موسیقی به وجود آمده بود.ولی همه این آثار یا محصول قریحه های استثنای بود ویا محصول محاسبات دقیق اما گمان نمی رود هیچ یک از هنرمندانی که این شاهکارها را آفریده بودند به این فکر افتاده باشند که برای دست یافتن به زیبایی موتوان به یک رشته قوانین و قواعد و به یک نظام کم و بیش منسجم مراجعه کرد. و زیبایی قواعد خاص خودش را دارد… در قلمرو و هنر و نیز در قلمرو و دانش .سرمشق های فراوان بود .اما از اصول و قئاعد خبری نبود
ما به درستی نمی دانیم ((دورا))که شاعران جوان پلئیاد را با متون یونانی آشنا کرده بود تا چه حد آنها را برای آفریدن فن شعر تازه یاری داده است زیرا این شاعر دانشمند به زبان لاتین شعر می گفت و حال آنکه مریدانش خواهان کاربرد زبان فرانسه در شعر بودند .از خود او هیچ اثر تئوریک باقی نمانده است و به ظن قوی همهتعلیمات آموزش هایش شفاهی بوده و از میان رفته است اما از میان شاگردان او دو نفر یعنی ((رنسار))و((دوبله))
du bellay از همان آغز که شروع به شاعری کردند .در عین حال اصرار داشته اند که اصول و قواعد شعر را نیز تنظیم کنند و این کار را در تمام طول شاعری خود که د رمورد ((دوبله)) (1560-1522) بسیار کوتاه و در مورد رنسار ((1585-1524))طولانی بوده است ادامه داده اند اینان قبل از هر چیز با کمال قاطعیت به جنبه قدسی و حتی الهی شعر اعتقاد دارند و بیشتر نظریه هایشان از این برداشت سرچشمه می گیرد و از این عقیده که برای دست زدن به والاترین حرفه ها با کم مایگی نمی توان به میدان آمد اگر نبوغ شاعرانه موهبتی الهی است و ارزشمند ترین همه موهبت ها حق این است که با ناشیگری و نادانی به آن خیانت نکنیم از روزی که شعر همانند یک آیین ((ونه وسیله وقت گذرانی )) قلمداد شده .آداب و مراسم برای آن ضرورت پیدا کرده است این مراسم باید با کمال دقت اجرا شود و هر کسی به این آیین گردن نهاده است تابعه هوی و هوس خود نباشد
قوانین حرفه شاعری در واقع آموزش دقیق و جدی این آیین و مراسم است رنسار در ((خلاصه هنر شاعری))این نکته را یادآوری می کند که شعر در آغاز یک عنصر مذهبی بوده است و شاعر را از این که بدون شایستگی به آن دست یا زد بر حذر می دارد .می گوید :شعر در دوران های اولیه نوعی حکمت الهی استعاری بوده است تا اسراری را که اگر آشکارا بیان می شد نسان های ابتدایی چیزی از آن درک نمی کردند از راهای داستان های متبوع و بدی وترد مغز آنها کند حال که شعر منشا الهی دارد باید گفت که به نوبه خود به شاعر نیز نوعی جنبه آسمانی می بخشد زیرا به او جاودگانی می دهد.هر قدر که شاعر از اصل الهی الهام خود احساس غرور می کند همان قدر باید در کار برد نبوغ خویش متواضع باشد و سلامت بخش ترین تواضع ها در درجه اول سر خم کردن در برابر کسانی است که از بزرگان این هنر بوده اند:((بعنی شاعران قدیم یونان و روم ))
آنچه شاعر باید از شاعران عصر یاستان فرا بگیرد .در درجه اول انواع ادبی آنها است. ((دوبله)) پیش از دیگرن به اهمیت عامل ((نوع ادبی)) پی بردو متوجه شد که الهام نمی تواند پدیده ای جداگانه باشد و مستقل از قالبی که باید در آن ریخته شود
بی مایگی شعار قرون وسطی و معاصر در نظر او بیشتر زائیده قا لبهای آنها بود .او در اثر معروف خود :langue frangalse defnse et illustration de la ((دفاع از زبان فرانسه و تعقیل آن ))نام دارد .اعلامک داشت که تا آن روز همه شاعران فرانسوی قافیه پردازان جاهلی بیش نبودند و فقط شاعران یونان و لاتین شاعران حقیقی هستند و فرانسویان می توانند پس از آشنایی با آثار آنان خود را به پای آنان برسانند و یا بر آنان نیز سبقت جویند به طور کلی نیمه دوم قرن شانزدهم دوره ای بود که در ان برای نحخستین بار آیین ادبی وسیعی برای خلق آثار ادبی بوجود آمد و این آین ادبی دارای اصولی بود که حتی تا پایان قرن هجدهم نیز ارزش و اعتبار خود را از دست نداد و همین اصول بود که در آغاز قرن هفد هم مایه ایجاد مکتب کلاسیک گردید
از رنسانس تا کلاسیسیسم


مقاله نقدی بر اندیشه های مارکس و نیچه word دارای 25 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله نقدی بر اندیشه های مارکس و نیچه word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نقدی بر اندیشه های مارکس و نیچه word
کارل مارکس
اندیشه های نیچه
منبع:
منبع
غروب بتها- نیچه- ترجمه داریوش آشوری- نشر آگه- 1382- تهران
کارل مارکس
در بررسی موضوع عدالت، نگاهی گذرا به آرای کارل مارکس (Karl Marx) از متفکران جنبش سوسیالیستی سدهی نوزدهم میافکنیم. کارل مارکس در آغاز ملهم از فلسفهی روشنگری اروپا و اندیشهی اعتقاد به پیشرفت در آن و بویژه ایدههای رادیکال ـ دمکراتیک انقلاب فرانسه بود. وی در مکتب هگل فلسفه آموخت و جزو جناح چپ پیروان او بود. بعدها با حفظ هستهی دیالکتیکی فلسفهی هگل، از دیدگاهی ماتریالیستی به نقد ایدهآلیسم آن پرداخت
در حالیکه هگل تاریخ را تکامل «روح جهانی» میفهمید، برای مارکس تاریخ، مناسبات تولیدی مادی و پیامدهای آن و از همان آغاز تاریخ پیکار طبقاتی است. یکی دیگر از شالودههای فلسفی مارکس، ماتریالیسم فویرباخ است که تأثیری انکارناپذیر بر وی داشته است. اما مارکس به دلیل بیگانه بودن آن با عمل و واقعیت اجتماعی، به نقد آن میپردازد. مارکس از جمله در یازدهمین تز خود دربارهی فویرباخ تصریح کرده است که: «فیلسوفان صرفا” جهان را گوناگون تفسیر کردهاند، اما موضوع بر سر تغییر آن است»
به این ترتیب، مارکس تدریجا” از فلسفه به معنای متعارف آن فاصله گرفت و به اقتصادسیاسی و جامعهشناسی رویآورد. تحت تأثیر آرای اقتصاددانانی مانند «ریکاردو» و «آدام اسمیث» و اندیشهی سوسیالیستهایی چون «سنسیمون» و «اوئن» قرار داشت. به تنهایی و یا در همکاری با یار و همفکرش فریدریش انگلس (Friedrich Engels) آموزههای خود دربارهی «ماتریالیسم دیالکتیک» و «ماتریالیسم تاریخی» را در آثار گوناگونی پیکر بخشید. در حالی که «ماتریالیسم دیالکتیک» به نظریهی فلسفی مادیت گیتی، رابطهی میان ماده و آگاهی و جنبش و تکامل در جهان میپردازد، موضوع «ماتریالیسم تاریخی» بررسی رابطهی میان هستی و آگاهی اجتماعی، قوانین و نیروهای تکامل جامعه و به این اعتبار، نوعی فلسفهی اجتماعی است
در آنچه که به بحث عدالت مربوط میشود، باید یادآور شد که مارکس در آثار خود بطور مشخص به تبیین این مفهوم نپرداخته است. چرا که وی در آموزههای خود، صرفا” در پی نشان دادن ضرورت تقسیم عادلانهی نعمات مادی نیست و چنین چیزی را «سوسیالیسم مبتذل» میداند. مارکس با آموزههای خود میخواهد تاریخ تکامل نیروهای مولده را به عنوان روندی قانونمند که فرجام قهری آن پیروزی کمونیسم است نشان دهد. با این حال نادرست نیست اگر بگوییم که کل آموزههای وی در نقد اقتصادسیاسی سرمایهداری و برای نیل به آرمانشهر کمونیستی، ناظر بر اندیشهی کانونی عدالت اجتماعی است. برای موجه کردن این ادعا، لازم است نگاهی به وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی عصر مارکس و نیز آرای وی بیفکنیم
در اروپای سدههای هجدهم و نوزدهم، در نتیجهی یکسری عوامل گوناگون و با تأثیرات متقابل، جمعیت بطور شتابانی رشد یافت. این عامل که خود از یکسو پیششرط «انقلاب صنعتی» بود، از دیگرسو به بیکاری تودهی عظیمی از فرودستان فاقد ابزار تولید منجر گردید. مکانیزه شدن کشاورزی، بیکاری در میان دهقانان را دامن میزد و آنان را ناچار میساخت در جستجوی کار به شهرها رویآورند. شتاب افزایش تعداد جستجوگران کار در شهرها، بسیار بیشتر از تعداد شاغلینی بود که صنایع در حال گسترش جذب میکردند. در نتیجهی این روند، به تعبیر فریدریش انگلس «ارتش ذخیرهی صنعتی» بوجود آمد و رقابت شدیدی در میان آن برای کسب محل اشتغال درگرفت. این رقابت برای صاحبان ابزار تولید و سرمایهداران فرصت مغتنمی بود تا دستمزد کارگران را به پایینترین سطح ممکن تنزل دهند و تولید را از طریق تحمیل تا 16 ساعت کار در روز به کارگران شتاب بخشند. این وضعیت وخیم با عامل دیگری نیز تشدید میشد: بسیاری از پیشهوران و صنعتکاران کوچک شهرها، توانایی رقابت با کارخانهها و صنایع بزرگ را از دست داده بودند و پس از ورشکستگی به سپاه عظیم بیکاران میپیوستند و به گفتهی مارکس «پرولتاریزه» میشدند. افزون بر آن، در کارخانههای بزرگ، ماشینها تدریجا” جای انسانها را میگرفتند و این عامل نیز به سپاه بیکاران و ارتش ذخیرهی صنعتی میافزود. فقر و تنگدستی ناشی از چنین وضعیتی، به نکبت، گرسنگی، بیماریهای جسمی و آسیبهای روحی فزایندهای در میان کارگران و خانوادههای آنان منجر گردیده بود
رشد جنبش کارگری در چنین شرایطی، نتیجهی منطقی نقد عملی پیامدهای سرمایهداری بود و بطور همزمان نظریههای ضدسرمایهداری اعم از ایدههای اصلاحطلبانه و یا انقلابی آن را پدید آورد. گرایشهای انسانگرایانه و انتقادی لیبرال در آغاز نقش مهمی در این راستا داشتند. «ریکاردو»، «اوئن» و «جان استیوارت میل» در انگلستان، «سنسیمون»، «بلان»، «بابوف»، «فوریه» و «بلانکی» در فرانسه، «وایتلینگ»، «اشتیرنر» و «لاسال» در آلمان، تحلیلهای سنجشگرانهای در مورد سرمایهداری ارائه دادند و راهبردهایی برای چگونگی رهایی طبقهی کارگر و رفتن به سوی آرمانشهرهای سوسیالیستی یا کمونیستی ترسیم نمودند. مارکس و انگلس فرزندان چنین زمانهای بودند و ضمن نقد آرای نامبردگان، بخشهایی از آموزههای آنان را اخذ کردند و با پروردن آنها، نظریههای خود را عرضه نمودند
ماتریالیسم مارکس، نه آموزهای معطوف به ذات واقعیت، بلکه در درجهی نخست دریافت ویژهای از مناسبات میان اندیشه و هستیاجتماعی است. مطابق آن، ایدهها و از جمله ایدههای فلسفی، وابسته به عوامل اجتماعی و اقتصادی هستند و آنها را بازمیتابند. پذیرش این امر که فلسفه، حقوق، اخلاق، زیباییشناسی، تئولوژی و غیره، صرفا” روبنایی برای زیربنای اجتماعی ـ اقتصادی هستند، شاخص ماتریالیسم تاریخی است. به عبارت دیگر، ماتریالیسم تاریخی، تأثیر آغازین ایدهها را منکر میشود و آنها را به عوامل مادی مشروط میسازد. مارکس اندیشهای را که وابستگی ایدهها به پیششرطهای مادی را نمیپذیرد، آگاهی کاذب یا «ایدئولوژی» مینامد. مطابق نظر مارکس، این آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی او را متعین میسازد، بلکه آگاهی انسان تحت جبر هستی اجتماعی قرار دارد. این مناسبات وابستگی، با مناسبات میان روبنا و زیربنا در کل جامعه منطبق است. تعیین کننده، زیربنای اقتصادی جامعه یعنی نیروهای مولده و مناسبات تولیدی است و روبنای سیاسی و نظری و همچنین ارزشها و هنجارها، صرفا” توجیهات ایدئولوژیک و تضمینهای حقوقی برای زیربنای اقتصادی و مآلا” طبقهی حاکم هستند. به این ترتیب، برای مارکس اندیشهی فلسفی نیز، به بخشی از ایدئولوژی روبنایی تبدیل میگردد و همین امر، علت رویگردانی وی از فلسفه بطور فینفسه و رویکرد او به دانشهایی چون اقتصادسیاسی و جامعهشناسی را توضیح میدهد. مارکس و انگلس در یکی از آثار مشترک خود تحت عنوان «ایدئولوژی آلمانی» در نقد واقعیتگریزی پیروان هگل تصریح میکنند که: آنان مدعیاند که اصطلاح درست برای فعالیت خود را یافتهاند و آن پیکار علیه بیهودهگویی است. اما فراموش میکنند که خود نیز در مقابله با این بیهودهگویی، کاری جز بیهودهگویی نمیکنند و پیکار با بیهودهگوییهای این جهان، هرگز به معنی پیکار با جهان واقعا” موجود نیست. به ذهن هیچیک از این فیلسوفان خطور نکرده است که از رابطهی میان فلسفهی آلمانی و واقعیت آلمان، و از رابطهی میان نقد آنان و پیرامون مادیشان بپرسد
و در همین راستا، فریدریش انگلس در اثر معروف خود تحت عنوان «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفهی کلاسیک آلمانی» خاطر نشان میسازد که: دریافت مارکسی از تاریخ، به فلسفه در قلمروی تاریخ و طبیعت پایان داده است و اینک در همه جا دیگر موضوع بر سر آن نیست که روابط را در ذهن به اندیشه درآوریم، بلکه بر سر آن است که آنها را در واقعیات مکشوف سازیم. انگلس میافزاید: در آلمان بویژه در قلمرو علوم تاریخ و از جمله فلسفه، با زوال فلسفهی کلاسیک، روح سابق پژوهش نظری بیملاحظه نیز ناپدید شده است و التقاطگری بیمایه و ترس ملاحظهکارانه نسبت به مقام و عایدی تا حد پستترین جاهطلبی جای آن را گرفته است. نمایندگان رسمی فلسفه، ایدئولوگهای آشکار بورژوازی و دولت موجودند، آنهم در زمانی که هر دو در تقابل علنی با طبقهیکارگر ایستادهاند
بدینسان است که مارکس در پی «تغییر جهان»، در مهمترین اثر خود «سرمایه» (کاپیتال) به بازنمود قوانین حرکت نظام سرمایهداری میپردازد. «اضافهارزش» یکی از مفاهیم کانونی نظریهی اقتصادی اوست. در توضیح بسیار ساده و فشردهی آن نخست باید گفت که منظور از ارزش، «ارزش مبادله» است و مارکس آن را صورتی پدیداری از مفهوم انتزاعی کار انسانی میفهمد. به نظر مارکس، کار، جوهر سازندهی ارزش و همزمان معیاری ارزشی است. فقط کار است که ارزش میآفریند و نه سرمایه و یا گردش کالا. «نیرویکار» کارگر نیز خود یک کالاست. ارزش یک کالا، وابسته به زمان کاری است که بطور میانگین برای تولید آن در اقتصاد مصرف میشود. برای نمونه، ارزش کالایی چون «نیرویکار»، از طریق ارزش کاری متعین میگردد که برای تولید یا بازتولید نیرویکار لازم است. مارکس آن بخش از کار روزانه را که فرآوردهای ارزشی به میزان ارزش نیرویکار میآفریند «کار لازم» و آن بخش از کار روزانه را که از این «کار لازم» فراتر میرود، «اضافهکار» مینامد. در بخش اخیر کار روزانه است که «اضافهارزش» تولید میشود. سرمایهدار یا صاحب وسایل تولید، از طریق تصرف همین «اضافهکار» که سرچشمهی «اضافهارزش» و در واقع سود است و با رشد تولید افزایش مییابد، کارگر را که فاقد ابزار تولید است مورد بهرهکشی قرار میدهد و یا بقول معروف استثمار میکند. بنابراین، «اضافه ارزش» ما به تفاوت ارزش نیروی کار مزدبگیران و بازده کار است و درجهی استثمار کارگران، وابسته به میزان «اضافهارزشی» است که تولید میکنند. به نظر مارکس، پولی که از طرف سرمایهداران در نیرویکار و ابزار تولید سرمایهگذاری میشود، غایت گرایش به ازدیاد نامحدود را دنبال میکند و رشد سرمایه یا به عبارت دیگر «انباشت» آن که با تجمع و تمرکز همراه است، تضاد فزایندهای میان ثروت و فقر ایجاد میکند و به دو قطبیشدن جامعه و وخامت بیشتر وضعیت کارگران منجر میگردد
به این ترتیب مارکس نتیجه میگیرد که نظام سرمایهداری، نظامی مبتنی بر استثمار انسان از انسان است و به این اعتبار نه تنها نظامی غیرانسانی، بلکه حتا ضدانسانی است. مارکس اساسا” نظام اجتماعی مبتنی بر مالکیت خصوصی را نفی میکند، چرا که به عقیدهی او در جامعهی مبتنی بر مالکیت خصوصی، انسان از ذات خود بیگانه میشود. «ازخودبیگانگی» یکی از مفاهیم کلیدی در آرای انسانشناختی (آنتروپولوژیک) و اجتماعی مارکس است. به عقیدهی وی، پیش از شکوفایی سرمایهداری، مالکیتخصوصی صرفا” ناشی از ارادهی ذهنی برای ثروتمندشدن بود. اما با انقلاب بورژوایی، آزادی کامل تجارت فراهم گشت و سرمایهداری در چارچوب ملی به اوج رقابت بینظم در بازار کالا، سرمایه و کار رسید. این رقابت بینظم و بیسالارانه (آنارشیک)، باعث شد که انباشت سرمایه بر اصل بلعیدن یا بلعیدهشدن استوار گردد. به این ترتیب ارادهی ذهنی سرمایهداران برای انباشت سرمایه، به جبری عینی برای انباشت هر چه بیشتر جهت بقا دگرگون شد. جبر سود حداکثر، بدون دخالت تولیدکنندگان و از بالای سر آنان خود را به صورت امرقانونمند بیگانه و ناشناسی تحمیل میکند. هم سرمایهداران و هم مزدبگیران، به یک اندازه مطیع چنین امری میشوند. سرمایهداران به کارمندان و مجریان صرف این انباشت سرمایهی حداکثر و مستقل، تحت فشار دائمی رقابت و پیشرفت فنآورانه تبدیل میگردند. و کارگران با کار خود بیگانه میشوند و آن را نه تأیید بلکه نفی میکنند. زیرا آنان در کار دیگر نه خیر، بلکه شّری احساس میکنند که نه به آزادسازی انرژی جسمی و روحی، بلکه به فرسایش جسم و ویرانی روح میانجامد. مارکس در یکی از نخستین آثار خود یعنی «یادداشتهای اقتصادی ـ فلسفی» تصریح میکند که در نتیجهی چنین روندی، کارگر فقط وقتی بیرون از کار است، خود را بازمییابد و وقتی کار میکند، از خود بیخود میشود. او هنگامی در خانه است که کار نمیکند و هنگامی که کار میکند در خانه نیست. به این اعتبار، کار او داوطلبانه نیست، بلکه جبرا” کار اجباری است. پس کار او نه برآورندهی یک نیاز، بلکه ابزاری در خدمت برآوردن نیازهای غیرخود است. این بیگانگی در آنجا کاملا” متجلی میگردد که به محض آنکه جبر فیزیکی یا جبر دیگری وجود نداشته باشد، کارگر از کار چونان طاعون فرار میکند. پیامد قهری بیگانگی انسان از محصول کار خود، بیگانه شدن انسان از انسان است
برای چیرگی بر این از خودبیگانگی انسان، باید مناسبات تولیدی سرمایهداری و بویژه مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را از میان برداشت و مالکیت اشتراکی را جانشین آن ساخت. به عقیدهی مارکس، تاریخ همهی جوامع بشری تا کنون، تاریخ مبارزهی طبقاتی بوده است و نظام سرمایهداری آخرین نظام طبقاتی تاریخ است. چرا که این نظام با رشد صنایع بزرگ همراه است و پرولتاریا را که «گورکن» آن و خود محصول صنایع بزرگ است به دست خود میآفریند. مارکس نابودی نظام سرمایهداری و پیریزی کمونیسم را رسالت تاریخی طبقهی کارگر میداند
مارکس و انگلس در «مانیفست حزب کمونیست» به توضیح بیعدالتی در نظام سرمایهداری میپردازند و تصریح میکنند که کارگران در نظام سرمایهداری تنها در صورتی میتوانند زندگی کنند که کار بیابند و فقط تا زمانی کار مییابند که کارشان سرمایه را افزایش دهد. این کارگران که ناچارند کار خود را روزانه بفروشند، کالایی هستند مانند اشیاء دیگر مورد داد و ستد. در نتیجهی کاربرد ماشین و تقسیمکار، کارگر به ضمیمهی سادهی ماشین تبدیل شده است. بنابراین هزینهای که برای کارگر صرف میشود، تقریبا” فقط محدود است به هزینهی معاشی که بتواند حیات او و ادامهی نسلش را تأمین کند
مارکس و انگلس سپس برای چیرگی بر این بیعدالتی اجتماعی، کسب قدرت سیاسی توسط کارگران (پرولتاریا) و رفتن به سوی جامعهی کمونیستی را پیشنهاد میکنند. به عقیدهی آنان، ویژگی کمونیسم، برانداختن مالکیت بورژوایی است و از آنجا که مالکیت خصوصی بورژوایی، آخرین و کاملترین مظهر شیوهی تولید و تملک مبتنی بر تضادهای طبقاتی و استثمار انسانها به دست انسانهای دیگر است، میتوان هدف کمونیسم را در برانداختن مالکیت خصوصی خلاصه کرد. اگر سرمایه که قدرتی نه شخصی بلکه اجتماعی است، به مالکیت جمعی همهی اعضای جامعه تبدیل گردد، خصلت اجتماعی مالکیت تغییر میکند، یعنی مالکیت خصلت طبقاتی خود را از دست میدهد. البته به اعتقاد مارکس و انگلس، کمونیسم امکان تملک محصولات اجتماعی را از هیچکس سلب نمیکند، بلکه فقط این امکان را سلب میکند که با تملک این محصولات، تسلط اسارتآور بر کار انسانی دیگر برقرار گردد
مارکس و انگلس در دیگر اثر مشترک خود «ایدئولوژی آلمانی» نیز بر نکتهی یادشده انگشت گذاشته و تصریح کردهاند که: «کمونیسم آن جنبش واقعی است که وضع موجود را رفع میکند. با رفع مالکیت خصوصی و با سازماندهی کمونیستی تولید و نابودی آن بیگانگیای که در رفتار انسانها نسبت به فرآوردههای خود وجود دارد، قدرت رابطهی تقاضا و عرضه نیز نابود میشود و انسانها دوباره بر دادوستد، تولید و شیوهی رفتار متقابلشان حاکم میگردند». مارکس برابری حقوقی در جامعهی بورژوایی را ظاهری و در خدمت لاپوشانی ساختارهای استثماری آن میداند. اساسا” دولت برای مارکس چیزی جز ابزار اعمال قهر طبقهی حاکم نیست. از همینرو، در جامعهی سرمایهداری نیز دولت صرفا” ابزاری در خدمت تحکیم سیطرهی بورژوازی و فشار و ظلم نسبت به پرولتاریاست. مطابق چنین دریافتی از دولت، طبعا” حقوق معتبر در جامعه نیز به مثابه قوانین طبقهی حاکم و در خدمت منافع آن تفسیر میشود. انگلس در همان کتاب «لودویگ فویرباخ و پایان فلسفهی کلاسیک آلمانی» خاطرنشان میسازد که: «در وجود دولت، نخستین نیروی ایدئولوژیک مسلط بر انسان در برابر ما خودنمایی میکند. جامعه برای خود ارگانی به منظور دفاع از منافع عمومی خود در مقابل حملههای داخلی و خارجی به وجود میآورد. این ارگان، قدرت حاکمهی دولتی است و به محض آنکه پدیدآمد، نسبت به جامعه کسب استقلال میکند و هر قدر بیشتر به ارگان یک طبقهی معین تبدیل میگردد و تسلط این طبقه را مستقیمتر عملی میکند، به همان اندازه در این مورد موفقیت بیشتری دارد. مبارزهی طبقهی ستمکش علیه طبقهی حاکم، ناگزیر به مبارزهی سیاسی یعنی به مبارزهای تبدیل میگردد که پیش از هر چیز متوجه تسلط سیاسی این طبقه است». به همین دلیل است که مارکس و انگلس، کسب قدرت سیاسی توسط طبقهیکارگر و درهمشکستن ماشین دولتی بورژوازی را برای پایان دادن به یک چنین بیعدالتی اجتماعی ضروری میدانند. قدرت سیاسی تصرف شده توسط پرولتاریا، باید به مثابه وسیلهای در خدمت انقلابیکردن مناسبات اجتماعی قرار گیرد و به این وضعیت ناعادلانه پایان دهد که: « در جامعه کسی که کار میکند چیزی به دست نمیآورد و آنکه چیزی به دست میآورد، کار نمیکند».

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود مقاله Study of CO2 Injection for EOR (Enhanced Oil Recov
دانلود مقاله تاثیر خشکسالی در افزایش و کاهش افات و بیماریهای گی
دانلود مقاله RESTORATION OF AN OTTOMAN BATH IN GREECE pdf
دانلود مقاله شبیه سازی سه بعدی و بهبود رسانایی خروجی در ترانزیس
دانلود مقاله طرح کتابخانة الکترونیک سلامت pdf
دانلود مقاله تاثیر پلیمر کاتیونی در تشکیل گرانول هوازی در راکتو
[عناوین آرشیوشده]