سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانت، کسی است که در نصیحت تو، کمتر سازش کند . [امام علی علیه السلام]
 
چهارشنبه 95 تیر 30 , ساعت 4:43 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله نقد و تحلیل آراء ادبی غربی‌ها word دارای 34 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله نقد و تحلیل آراء ادبی غربی‌ها word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه مقاله نقد و تحلیل آراء ادبی غربی‌ها word

چکیده    
مقدمه    
مواد و روش ها    
نتایج و مباحث    
آراء یونانیان و غربی ها در باب ماهیت سخن ادبی   
افلاطون و الهامی بودن شعر    
ارسطو و ساختار شعر و سخن ادبی    
دفاع سیدنی از نظریه ی ارسطو    
جان درایدن و طبیعت عام بشری    
وردزورث و حقیقت کلی شعر    
کالریچ و آفرینندگی شعر    
نظر شلّی در دفاع از شعر و سخن ادبی    
نظریه ی ادبی فرمالیسم    
نظریه‌ی ساختار گرایی  و ادبیات    
نیچه و لذّت ادبی    
ابهام گرایی و پوچی در ادبیات    
نظر ژان پل سارتر درباره ی ادبیات    
مفهوم و ماهیت سخن ادبی در بین عرب ها    
تحلیل آراء حکما و نظریه پردازان ایرانی    
مفهوم امروزی ادبیات    
نظر خواجه نصیر درباره ی شعر و سخن ادبی    
نظر کروچه درباره ی ادبیات    
نتیجه‌گیری نهایی    
منابع و مآخذ    

بخشی از منابع و مراجع پروژه مقاله نقد و تحلیل آراء ادبی غربی‌ها word

1-  ابن سینا؛ (1953م)، فن الشعر شفا، ضمیمه فن الشعر ارسطو، ترجمه عبدالرحمن بدوی، چاپ قاهره

2-  احمدی، بابک(1375)؛ ساختار و تأویل متن، ج1، تهران: نشر مرکز

3-  ارسطو(1337)؛ هنر شاعری (بوطیقا)، ترجمه فتح اللّه مجتبایی، تهران: انتشارات اندیشه نو

4-  اریک نیوتن(1366)؛ معنی زیبایی، ترجمه پرویز مرزبان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی

5-  اسلامی ندوشن، محمد علی (بی تا)؛ جام جهان بین، چاپ سوم، تهران انتشارات ابن سینا

6-  افلاطون (1357)، آپالوژی. مجموعه آثار، ج4، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران: انتشارات خوارزمی

7-  افلاطون، (1367)، دوره ی کامل، ترجمه محمد حسن لطفی، تهران: انتشارات خوارزمی

8- اقبالی، معظمه(1370)؛ شعر و شاعری در آثار خواجه نصیر، چاپ اول، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

9-  بند کروچه(1367)؛ کلیات زیباشناسی، ترجمه فواد روحانی، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی

  10- تروتان تودوروف؛ 1379، بوطیقای ساختارگرا، ترجمه محمد نبوی، تهران: انتشارات نشر مرکز

11- تهانوی، فاضل (1346)؛ کشاف اصطلاحات فنون، تهران: چاپ افست

12-جاحظ، ابوعثمان(1266 هـ .ق)؛ الحیوان، ج 3، به تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، چاپ قاهره

13- جرجانی عبدالقاهر(بی تا)؛ دلائل الاعجاز، مصر چاپ مطبعه السعاده

14-جرجانی، میرسید شریف(1377)؛ تعریفات، ترجمه حسن سید عرب و سیما نوربخش، تهران: انتشارات فیروزان

15- جوزف هیلیس میلر؛ (1384)، درباره ی ادبیات، ترجمه: علی تقی زاده، کرمانشاه: انتشارات دانشگاه رازی

16- جی. ای. کادن؛ (1380)، فرهنگ ادبیات و نقد ، ترجمه: کاظم فیروزمند، تهران: انتشارات نشر شادگان

17- خواجه نصیر طوسی (1326ش)؛ اساس الاقتباس، به تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران

18- دی سوسور و;؛(1380)، ساختگرایی و پسا ساختگرایی، گروه مترجمان، تهران: انتشارات حوزه هنری و تبلیغات اسلامی

19- دیوید دیچز (1369)؛ شیوه های نقد ادبی، ترجمه غلامحسین یوسفی و صدقیانی، چاپ دوم، تهران: انتشارات علمی

20- رابرت اسکولز؛ (1379)، در آمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمه فرزانه طاهری،تهران: انتشارات آگاه

21- رز غریّب (1378)؛ نقد بر مبانی زیباشناسی و تأثیر آن در نقد ادبی، ترجمه دکتر نجمه رجایی، چاپ اول، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی

22- رنه ولک و آستن وارن (1377)؛ نظریه ی ادبیات، ترجمه ضیاء موحد و پرویز مهاجر، چاپ دوم، تهران: انتشارات اندیشه های عصر نو

23- رنه ولک و مورگان فوستر و;.(1370)؛ چشم اندازی از ادبیات و هنر، ترجمه غلامحسین یوسفی و صدقیانی، تهران: انتشارات معین

24- زرین کوب، عبدالحسین (1361)؛ فن شعر (بوطیقا)، تهران: انتشارات امیر کبیر

25- زرین کوب،عبدالحسین (1373)؛ نقد ادبی، (ج 1و 2)، چاپ سوم، تهران: انتشارات امیر کبیر

26- ژان پل سارتر (1363). ادبیات چیست؟ چاپ سوم، ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی، تهران : انتشارات زمان

     27-  سیدحسینی، رضا؛ (1358)، مکتب های ادبی، 2 جلد، تهران: انتشارات زمان

  28- شمس قیس رازی (1360)؛ المعجم فی معاییر اشعار العجم، به تصحیح محمد قزوینی، به کوشش    مدرس رضوی، تهران: انتشارات زوار

29-شوقی ضیف (1362)؛ نقد ادبی، ترجمه لمیعه ضیمری، تهران: انتشارات امیر کبیر

30- شوقی ضیف(1364)؛ العصر الجاهلی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امیر کبیر

31-       قدامه بن جعفر (1302 هـ .ق)؛ نقد الشعر، قسطنطینه، مطبعه الجوائب

32-        معین، محمد(1326)؛ مزدیسنا و تأثیر آن در ادب فارسی، چاپ تهران

33-     ولادیمیر پراپ؛ (1371)، ریشه های تاریخی قصه های پریان، ترجمه: دکتر فریدون بدره ای، تهران: انتشارات توس

34-      ویلفرد و; ؛ (1370)، راهنمای رویکردهای نقد ادبی، ترجمه : زهرا مهین خواه، تهران: انتشارات اطلاعات

1ـ مقدمه

در تعریف واژه ی «ادبیات» و تبیین «ماهیت» و «رویکردهای معرفتی» آن، از قدیم ترین زمان ها تاکنون، مباحث گوناگونی از طرف صاحب نظران به عمل آمده است

امروزه نیز با توجه به پیشرفت های علمی جدید و ورود آن به حوزه های علوم انسانی و تعاملات اجتماعی و معرفتی آن با ادبیات، بیش از پیش توجه علما و اندیشمندان علوم انسانی را به خود معطوف داشته است

“سقراط، افلاطون و ارسطو نخستین کسانی هستند که به طور رسمی درباره ی شعر و ادبیات، نظرهای متقن و منتقدانه ای بیان کرده اند.”(زرین کوب، ج1، 1361،ص 6)

“ظاهراً ارسطو هم اولین کسی بود که آثار قوه ی ذوق و عقل انسانی را، مانند آثار طبیعت، تابع قوانین و نوامیس کلی شمرد و شعر و ادبیات را در زمره ی فعالیت های ذهنی انسان و دارای وجود و ماهیت معرفتی به شمار آورد.”(زرین کوب، ج2، 1361،ص829)

بررسی موضوع “وظیفه” و “کارکرد بیرونی ادبیات”، تاریخ طولانی دارد؛ دانشمندان و نظریه پردازان مختلفی با تأثیر از آراء ادبی افلاطون و به خصوص ارسطو، به طور عمده بیشتر بر جنبه های معرفتی ادبیات تأکید داشته اند. اما از دوره‌ی رنساس به بعد، و با توجه به توسعه ی روز افزون پیشرفت های علمی و صنعتی در غرب، “نظریه پردازان ادبی اغلب از جنبه‌های معرفتی ادبیات دور شده و به برآیند لذّت و انفعال نفسانی ادبیات، تأکید بیشتری نموده و آن را از مظاهر و نمودها‌ی عینی و ذاتی ادبیات برشمردند.”(رِنِه ولک، مورگان فوستر؛1370، صص 45-44)

تنی چند از نظریه پردازان بر رویکردهای عملی (Practic) ادبیات و جنبه های انسانی و اجتماعی آن تأکید داشته و مفهوم غایی و ماهیت درونی ادبیات را در ساختار عملی و عینی آن تعریف کرده اند. (سارتر؛1363،ص 29)

برخی نیز صرفاً جنبه ی زیبایی «ادبیات» را ماهیت اصلی آن بر شمرده اند؛ و به گفته اِمِرسون1 (1882-1803)، «زیبایی» خودش را توجیه می کند و در کنار هرگونه دفاعی که از شعر به وسیله ی ارسطو، درایدن، کالریچ و دیگران به عمل آمده، باید گفت که « نخستین وظیفه و عمده‌ی شعر، وفادار ماندن به ماهیت خودش است.» (رنه وِلِک و آستن وارن؛ 1373،ص31)

عده ای نیز مانند ماثیو آرنولد (1888-1822)،  شاعر و منتقد، به بی طرفی اخلاقی ادبیات توجه داشتند. هدف آرنولد نیز نیل به «مجاهده ی بی طرفانه» و دست یابی به یک «محک عینی» در ارزیابی آثار ادبی بود. و در واقع نوعی تعادل و سازش بین مفهوم زیبایی (Beauty) و وظیفه ی اخلاقی (Duty) را تعلیم می داد.( زرین کوب؛ ج2، 1361،ص 503)

او در ماهیت اخلاقی ادبیات معتقد بود که “شعر می تواند جانشین مذهب شود.” در مقابل بعضی ها نیز معتقدند که «هیچ چیز در این دنیا یا در آن دنیا، نمی تواند جانشین چیز دیگر باشد».(تی.اس.الیوت؛1933،صص 155-113)

با توجه به سوابق و پایه های تاریخی تحقیقات و پژوهش های انجام یافته در غرب، در می یابیم که در مطالعات و یا نظریه پردازی های آنان، تبیین روشن و گویایی از ماهیت اصلی و ذاتی ادبیات به عمل نیامده و در سیر جریانات و نظریه پردازی های ادبی نیز، بیشتر بر جنبه های صوری و مادی سخن ادبی، از جمله موضوع « زیباشناختی» آن و در نهایت بر مفهوم «لذّت گرایی ادبی» تأکید و توجه داشته اند

در شرق نیز، از جمله در ایران، بخصوص در میان حکما، صوفیه و ادیبان ایرانی، ماهیت سخن ادبی بیشتر بر جنبه های اخلاقی و نفسانی آن استوار بوده است؛ در بین اعراب نیز، ابتدا صورت های مادی و زیباشناختی سخن ادبی مورد توجه قرار داشت. (تهانوی؛1346). عده ای نیز در تبیین ماهیت سخن ادبی، علاوه بر جلوه های زیباشناختی آن، موضوع تهذیب نفس و اهمیت اخلاقی آن را نیز لازمه ی ذاتی سخن ادبی برشمرده اند.(جاحظ؛1266،ص132)

محققان و صاحب نظران ایرانی هم تا حدود زیادی تأثیرات اخلاقی و نفسانی ادبیات را جزء ماهیت ذاتی آن برشمرده و در این مورد آراء مختلفی نیز بیان نـموده اند.(ابن سینا؛1953،ص162). عـده ای نیز به ماهیت تخیّل پردازی ، موزونـیت و جنبه ی هنری سخن ادبی و شعر استناد کرده و غایتی بالاتر از آن را متصور نشدند. (خواجه نصیر طوسی؛1326،ص588)

به طور کلی در مجموع  آراء و نظریه‌های ادبی ایرانیان در گذشته نیز، یک نظریه و تعریف واحد و جامع الاطرافی که بتواند ماهیت علمی و واقعی ادبیات و بخصوص شعر را تبیین نماید، ارائه ننموده اند. لذا ما در این پژوهش و بررسی، درصدد تبیین وارائه ی یک چارچوب منطقی و فراگیری، مبتنی بر واقعیت های ذاتی و علمی ادبیات هستیم که طی آن بتوانیم ضمن روشنگری، کاستی ها، معایب نظریه ها و آراء ادبی غربی ها، به تحلیل منطقی ماهیت، فلسفه و اهداف ماهوی ادبیات نیز بپردازیم. براین اساس معتقدیم که

-      آراء غربی ها در خصوص ادبیات، بیشتر بر جلوه های مادی و نفسانی آن استوار می باشد

-   در نظریه های ادبی حکمای عرب و ایران نیز علاوه بر جلوه های زیباشناختی و هنری سخن ادبی، بیشتر بر جنبه های اخلاقی آن تأکید شده است

-   سخنان ادبی، بخصوص شعر، علاوه بر مبانی ادبی و مفاهیم اخلاقی، از جنبه های شهودی و علمی نیز برخوردار می باشد

2ـ مواد و روش ها

روش پژوهش ما، بنا به اقتضای ماهیت موضوع، تحلیل محتوا (Content text) می باشد که طی آن ما در یک سیر تاریخی و از قدیم ترین زمان تا دوران معاصر، برجسته ترین آراء و نظریه های ادبی حکما، فیلسوفان و نظریه پردازان غربی، ایران و عرب را مورد بررسی و تحلیل محتوایی و انتقادی قرار داده ایم. در این روش، علاوه بر آشنایی با سوابق پژوهش موضوع، با سایه روشن ها و در نتیجه کاستی ها و معایب نظریه پردازان نیز آشنا می شویم. و در پایان نیز با استفاده از اطلاعات و داده های به دست آمده و با عنایت به نظریه ی شهودی ادبیات، که در عرفان و روان شناسی جدید و زیباشناختی علمی نیز مطرح است، به ارائه ی نظر جدیدی در خصوص “شعر و سخن ادبی” پرداخته ایم

3ـ نتایج و مباحث

3ـ1ـ آراء یونانیان و غربی ها در باب ماهیت سخن ادبی

سقراط، افلاطون و ارسطو نخستین کسانی هستند که به طور رسمی درباره ی شعر و ادبیات نظرهای متقن و منتقدانه ای بیان کرده اند و ظاهراً ارسطو (321- 384 ق.م) اولین کسی بود که آثار قوه، ذوق و عقل انسان را، مانند آثار طبیعت، تابع قوانین و نوامیس کلی شمرد؛ او معتقد بود که «شعر (ادبیات) از فعالیت های ذهنی و امری است که دارای وجود و ماهیتی است و باید تحت تعمق و تفحص قرار گیرد».(زرین کوب؛ ج1، 1361،ص 6)

3ـ2ـ افلاطون و الهامی بودن شعر

افلاطون (347-427 ق.م) نیز، مانند استادش، سقراط، شعر و سخن ادبی را نتیجه ی قوه ی الهام و امری الهی و یکی از اسرار خدایان می دانست؛ به نظر او شعر به وسیله ی «الهه ی شعر» بر قلب شاعر الهام می شود. البته افلاطون در نظر خود، درصدد آن نبود که مانند ارسطو، قواعد و قوانین خاصی برای شعر و ادب تنظیم نماید

افلاطون دو رساله به نام های فدروس (phaedrus) و ایون (Ion) دارد. وی در رساله ی فدروس، ضمن برشمردن چهار نوع جنون، یکی از آنها را «جنون شاعران» معرفی کرده و می گوید: «نوع سوم شوریدگی، حال کسانی است که مسحور الهه های شعر و هنر و دانش شده اند».(دیوید دیچز؛ 1369،ص32). افلاطون در جای دیگری، علاوه بر اینکه به “الهامی بودن موضوع شعر” اشاره می کند، شاعران را نیز حلقه های ارتباطی بین زمین و عالم بالا معرفی می نماید؛ او در این باره می گوید

« گمان می کنم اکنون دریافته باشی که آن شنوندگان، واپسین حلقه های زنجیرند که نیروی مغناطیسی به آن منتقل می شود و حلقه های میانه، نمایشگران و راویانی چون تو و حلقه ی نخستین خود شاعر است. خدا نیروی خویش را به حلقه ی نخستین می دهد و این حلقه به حلقه ای دیگر می پیوندد و هر حلقه ای، حلقه ی بعدی را به دنبال خود می کشد». افلاطون؛1367،ص614)

البته باید توجه داشت که افلاطون در اثر معروف خود (مدینه ی فاضله)، که در کتاب جمهور او گرد آمده، براساس نظریه ی مُثُلی خود، ضمن عدول از عقیده ی اول خود، با شاعران به مخالفت برخاسته و سخنان آنان را گمراه کننده و بیهوده شمرده است؛ وی افلاطون در این باره می‌گوید

«گفتم که همه ی شعرا، خواه از نیکوکاری، خواه از سایر موضـوعات سخن می گویند، کاری جز تقلید اشباح انـجام نمی دهند و به حقیقت نمی رسند و می توانیم بگوییم که شاعر مقّلد هم مانند کسی که حکومت و اختیار شهر را به دست مفسدین بسپارد و سکنه ی نیکوکار را هلاک کند، تخم فساد در روح افراد می کارد و فقط جنبه ی غیرعاقله ی نفس انسانی را خشنود می سازد».( همان؛صص552-573)

3ـ3ـ ارسطو و ساختار شعر و سخن ادبی

ارسطو، شاگرد افلاطون، در مخالفت با نظر اخیر او درباره ی شعرا می پردازد. او علاوه بر آنکه برخی از اشکالات افلاطون در باب شعر را پاسخ می دهد، خود نیز به طرح آراء خویش در زمینه ی تقسیم بندی شعر، منشأ و ماهیت آن و نیز تجزیه و تحلیل هر یک از انواع شعر یونانی معاصر خود می پردازد؛ او در این راستا، بین سخنان هومر و انباذ قلس[حکیم]، که هر دو موزون هستند، فرق قائل شده و معتقد است که در شـعر، عـلاوه بر خـمیر مایه ی وزن، مـفهوم خیال نـیز عنـصر اصـلی شـعر به شمار می آیـد. (زرین کـوب؛1357،ص 114). و مـعتقد است که ادبـیات امری حقیقی، جدی و مـفید اسـت، در این باره می گوید:« شعر فلسفی تر از تاریخ است».(ارسطو؛1337،ص84). در این نظر ارسطو، ماهیت ادبیات از امور واقع فراتر رفته و با دنیای آرمانی بشر مرتبط می شود؛ به عبارت دیگر می توان گفت که در این دیدگاه، در ماهیت ادبیات، ابلاغ و نشر معرفت و آگاهی نهفته است. بر همین اساس است که در کتاب «فن شعر» (بوطیقا) خود، موضوع «کاتارسیس»(Katharsis) یا «روان پالایی» را مطرح کرده است که منظور او از این اصطلاح «تزکیه ی نفس» و تلطیف عواطف انسانی، از طریق استخلاص این عواطف به هنگام ادراک زیبایی است

ارسطو در اثر فوق سعی دارد که ارزش “اخلاقی” شعر را از ارزش «زیباشناختی» آن جدا کند و شعر را به منزله ی امری زیبا مورد تحقیق و تحلیل قرار دهد.(زرین کوب؛ 1361،ص291). وی با پرداختن به مسائل و موضوعاتی چون تراژدی و آثار و فواید آن (همان؛ص121)، نشان می دهد که نسبت به صورت شعری حساسیت داشته و می دانسته که لذّت یک اثر ادبی کامل، باید از اجزاء مختلف مؤثر در ایجاد آن حاصل گردد.( دیوید دیچز؛1369،ص78)

ارسطو بر این باور است که تراژدی با برانگیختن شفقت و ترس در ما، آن چنان توانایی به ما می دهد تا با آرامش فکر و فارغ از شور و احساسات «تماشاخانه» را ترک کنیم. در نظر او، تراژدی نه تنها بینش خاص خود را القاء می کند1، بلکه شور و احساسات زاید آدمی را نیز دفع و معرفتی جدید در ما ایجاد می کند و حالت فکری بهتری از برای ما فراهم می سازد؛ به عبارت دیگر، او معتقد است که شاعر به وسیله ی عنصر تخیّل و با بهتر جلوه دادن سیمای این جهانی، ما را یک پله به حقیقت و معرفت کلی نزدیک می سازد. این ارزش های سه گانه، حملات افلاطون را جداً دفع می کند.(همان؛ص78)

3ـ4ـ دفاع سیدنی از نظریه ی ارسطو

1 ـ شاعر و متفکر عارف مسلک که تحت تأثیر فلسفه ی کانت بود و معرف یک نوع نهضت فکری بوده به نام «برترگرایی». او طبیعت را شعری رمزی می دانست که باید مفهوم آن را کشف کرد

1 ـ بینشی که «محتمل تر» و «عمومی تر» از تاریخ است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ