خواهان دنیا مباش ، خدا زشتیهاى آن را به تو خواهد نمود و بى خبر ممان که از تو بى خبر نخواهند بود . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 95 مرداد 25 , ساعت 2:52 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  آشنایی با دکارت word دارای 46 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد آشنایی با دکارت word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

 

مقدمه

در پایان قرن شانزدهم میلادی فلسفه از حرکت بازمانده بود و این دکارت بود که دوباره آن را به حرکت واداشت.

فلسفه اولین بار درقرن ششم پیش از میلاد آغاز شد. دو قرن بعد با ظهور مردانی چون سقراط، و پس او وی افلاطون، و ارسطو، فلسفه به عصر طلایی خود رسید. پس از آن، تا دو هزار سال اتفاق مهمی دراین عرصه رخ نداد. به عبارت دیگر، در این دوره طولانی کار اصیلی انجام نشد.

البته در این دوره فلاسفه بر جسته ای پا به میدان گذاشتند. در قرن سوم میلادی فلوطین از اهالی اسکندریه، در فلسفه‌افلاطون تغییراتی داد و دراین روند فلسفه نوافلاطونی زاده شد . سپسس نوبت به سنت اگوستین از اهالی هیپو رسید که فلسفه نوافلاطونی  ر ابا معیارهای مورد قبول الهیات مسیحی سازگار کند. ابن رشد، متفکر مسلمان، نیز اصلاحاتی در فلسفه ارسطو وارد و توماس آکوئیناس نیز به نوبه خود این فلسفه را الهیات مسیحی هماهنگ کرد. این چهار شخصیت مستقل، هر یک به نحوی بر پیشرفت جریان فلسفه اثر گذاشتند،‌اما هیچ یک از آنها فلسفه‌جدیدی ابداع نکرد. کار آنها عمدتاً حاشیه نویسی، شرح و تفصیل فلسفه‌افلاطون و ارسطو بود. بدین سان، فلسفه این دو فیلسوف دوران شرک و بت پرستی سنگ بنای فلسفه مذهبی کلیسای مسیحی شد. همین تغییر ماهیت فلسفه‌افلاطون و ارسطو مبنای اصلی شکل گیری فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) قرار گرفت و این نامی است که به فعالیت‌های فلسفی قرون وسطی داده شده است. فلسفه‌مدرسی همان فلسفه کلیسا بود که به عدم خلاقیت و نوآوری خود می بالید. در این دوران، ابراز هرگونه عقاید جدید فلسفی منجر به تکفیر، تفتیش عقاید و نهایتاً‌سوختن در آتش به حکم کلیسا می شد.به تدریج افکار افلاطون و ارسطو در زیر لایه‌های متعدد تفاسیر شارحان مسیحی و مورد تأیید کلیسا مدفون شد وبدین ترتیب ریشه‌اندیشه فلسفی خشکید.

در اواسط قرن پانزدهم، این وضعیت اسف‌بار تقریباً در تمامی حوزه‌های فعالیت فکری حاکم بود. در سرتاسر اروپای قرون وسطی حاکمیت مطلق و بی چون وچرا از آن کلیسا بود. اما از همان زمان، اولین شکاف‌ها در بنای عظیم قطعیت فلسفی پدیدار شد.

جالب آن است که مبدأ اصلی پیدایش این شکاف‌ها همان دنیای کلاسیک ]یونان و روم[ بود که افلاطون و ارسطو در آن پا به عرصه  وجود گذاشته بودند. بسیاری از آموخته هایی که در قرون وسطی از دست رفته یا فراموش شده بود. دوباره احیا و الهام بخش رنسانس( نوزایی)‌دانش بشری شد.

رنسانس نگرش انسان مدارانه‌ای را با خود به همراه آورد. پی آمد این نگرش جنبش دین پیرایی بود که به استیلای کلیسا پایان داد. با این حال، پس از گذشت حدود یکصد سال از این تحولات در اروپا، فلسفه هنوز در بند مدرسیگری گرفتار مانده بود. این وضعیت تنها با ظهور دکارت به پایان رسید که فلسفه‌ای مناسب برای عصر جدید ابداع کرد. طولی نکشید که این نظام فلسفی در سراسر اروپا گسترش یافت و حتی به احترام او«دکارت‌گرایی» نامیده شد.

 

 -Reformation،]مسیحیت[ نهضت اصلاح دین، جنبش دین پیرایی

 -Cartesianism مقتبس از Cartesius که نام لاتین دکارت است.

 

دکارت در یک نگاه

دکارت در طول زندگی هرگز حرفه‌ثابتی را پیشه خود نساخت. او به مناسب‌های مختلف خود را سرباز، ریاضیدان،‌متفکر،‌و نجیب‌زاده معرفی می کرد. البته آخری بیش از همه با روش زندگی و موقعیت اجتماعی وی مناسبت داشت. تمایل وی به زندگی راحت آسوده در دوران جوانی به زودی تبدیل به یک عادت شد. او از محل درآمد خصوصی خود زندگی را می گذراند، هنگام ظهر از خواب بیدار میشد، و هر گاه میل داشت به سفر می رفت. و تمام زندگی او در همین خلاصه می شد- نه ماجرای مهمی، نه همسری، و نه موفقیت( یا شکست) اجتماعی بزرگی. با این حال، بدون شک دکارت خلاق‌ترین فیلسوفی است که تا پانزده قرن پس از مرگ ارسطو پا به عرصه وجود گذاشت.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ