حکیم ده خصلت دارد : پارسایی، عدل، فهم، گذشت، نیکی، بیداری، خودنگهداری، تذکر، هشیاری، نیک خویی و میانه روی . [لقمان حکیم]
 
سه شنبه 95 شهریور 30 , ساعت 8:11 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله سلامتى تن و روان word دارای 378 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله سلامتى تن و روان word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله سلامتى تن و روان word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله سلامتى تن و روان word :

سلامتى تن و روان

فهرست
سلامتى تن و روان
دکتر محمود بهشتى، استاد دانشگاه
مقدّمه
فصل نخست : شناخت انسان
تن:
نفس:
روان:
مقام اوّل:
مقام دوم:
مقام سوم:

فصل دوم: شناخت نفس و روان
1 ـ نفس و شئون آن
نبات:
حیوان:
انسان:
اوّل:
دوم:
سوم:
قواى پنجگانه:
وهم و خیال:
عقل:
انواع نفس
نفس امّاره:
نفس مطمئنّه:
2 ـ منِ اصلى
3 ـ منِ مجازى
1 ـ شهوات
1 ـ حرص:
2 ـ هراس:
3 ـ غم:
2 ـ قیاسها
3 ـ کینهها

داستانى درباره منِ مجازى و منِ اصلى
4 ـ عوارض زندگى در منِ مجازى
1 ـ اضطراب
2 ـ تعلّق خاطر
ثانیاً:
ثالثاً:
3 ـ بینش غلط
4 ـ تنوّعطلبى
5 ـ یأس
6 ـ افسردگى
7 ـ ترس
8 ـ تضاد و تشتّت خاطر
9 ـ رذایل اخلاقى
5 ـ غرایز
6 ـ فطرت

فطرت و رابطه هستى با خدا
1 ـ خصوصیت این نزول، نزول به تجلّى است:
]به او مىگویند:
حکایت سرپاتک هندى
7 ـ عقل
1 ـ عقل نظرى:
2 ـ عقل کلّى:
جزئى:
کُلّى:
فصل سوم : بهداشت و سلامتى
1 ـ آشنایى با بهداشت و سلامتى
2 ـ بهداشت خانواده
اوّل ـ مشاوره

مقدّمه

ژن و کروموزوم چیست؟
بیماریهاى ژنتیک
جهش یا موتاسیون چیست؟
ناهنجاریهاى مادرزادى
مشاوره ژنتیک
1) ازدواج فامیلى
2) ازدواج زوجین غیر فامیل
3) اقدامات پیش از آبستنى
4) بررسیهاى زمان آبستنى
5 ـ بررسیهاى موقع تولد
موارد مطالعه کروموزومى
موارد بررسیهاى کروموزومى
سن والدین
عقب ماندگى ذهنى
عقبماندگى ذهنى چیست؟

سطوح عقبماندگى
1 خفیف:
2 متوسط:
3 شدید:
4 عمیق:
ملاکهاى رشد طبیعى
دوم ـ ازدواج
شرایط پیش از ازدواج
1 ـ تفاهم و اشتراک نظر
2 ـ علاقه و محبّت
3 ـ پرهیز از ازدواجهاى تحمیلى
4 ـ هماهنگى بینش
5 ـ اختلاف سنّى
6 ـ برخورد با مسائل آینده زندگى
7 ـ مسائل اقتصادى
8 ـ مسائل خانوادگى و محیطى
9 ـ جهیزیه و مهریه
10 ـ مراسم عقد و عروسى
سوم ـ روابط خانواده
ارزشها
2 ـ محبّت
3 ـ گذشت
ثانیاً:

ثالثاً:
نتیجه
چند توصیه براى حفظ عشق و محبت در محیط خانه و خانواده
چهارم ـ کودک
1 ـ محیط خانواده
2 ـ رفتار و یادگیرى
3 ـ ارتباط والدین با کودک
محبت والدین
انتظارهاى والدین
ارج نهادن به شخصیت کودک
4 ـ محیط نامتعادل در خانواده
نبودن الگوى خوب والدین براى فرزند
مشکلات رفتارى والدین با یکدیگر
هماهنگ نبودن والدین در ارتباط با کودک
مشکلات رفتارى والدین با کودک

5 ـ شخصیت عصبى
عکس العمل اوّل:
هماهنگىسه نوع واکنش در عکس العمل اوّل داریم:
عکس العمل دوم:
نتیجه این موضعگیریها
مشکل اوّل:
مشکل دوم:
نتیجه کلّى
3 ـ بهداشت و سلامتى بدن:
اوّل ـ تغذیه
آداب و احکام غذا خوردن
چربىها
مواد قندى
پروتئینها
پروتئینهاى حیوانى:
پروتئینهاى گیاهى:
ویتامینها
ویتامین a
ویتامین d
ویتامین c
ویتامین b
مواد معدنى
کلسیم
فسفر
آهن
روى
فلوئور
یُد
مس

دوم ـ بهداشت و پیشگیرى
1 ـ پاکیزگى
2 ـ بهداشت دهان و دندان
پلاک دندانى:
پیشگیرى از پوسیدگى دندان:
مسواک کردن دندانها:
بوى دهان:
3 ـ بهداشت آب و هوا
بهداشت آب
بیماریهاى ناشى از کمبود املاح در آب
گواتروکرتینیسم:
بیماریهاى عروقى، قلبى و مغزى:
پوسیدگى دندان:
بیماریهاى ناشى از افزایش املاح در آب
نوزاد کبود:
فلئوروزیس دندان:
مسمومیت با فلزات:
سختى آب

بیماریهایى که توسط آب منتقل مىشوند
بهداشت هوا
اثرات آلودگى هوا بر سلامتى
4 ـ سیگار و اعتیاد
قهوه و چاى
5 ـ پیشگیرى از بیماریها
چاقى
بیماریهاى قلبى و عروقى
سرطانها
سوم ـ ورزش
نرمش:
استقامت
تشخیص میزان ضربان هنگام تمرینها
توجه:
انعطافپذیرى
قدرت

زمان و دفعات تمرین
حرکات کششى و گرمکننده
4 ـ بهداشت و سلامتى روان:
اوّل ـ مقدّمه و تعریف
دوم ـ نشانههاى هشداردهنده بیماریهاى روانى
سوم ـ بیماریهاى روانى
بیماریهاى اصلى یا پسیکوزها
1 ـ کنارهگیرى
2 ـ تجزیه و انفکاک
3 ـ اختلالات پارانوئیدى و هزیان
4 ـ ناهنجاریهاى ادراکى
نوروزها
اختلالات شخصیتى
بیماریهاى روانى دوران کودکى
بیماریهاى دوران سالمند
بیماریهاى روان ـ تنى
مشکلات قبلى:
فشار خون:
سرطانها:
سردرد:

حساسیت و آسم:
اختلالات گوارشى:
فصل چهارم : مسائل زندگى
1 ـ خانواده
2 ـ ارتباط با دیگران و هستى
آیا در هستى بدى وجود دارد؟
توجه دقیق به افراد
توجه دقیق به خود
توجه افراد به ما
تکلیف ما چیست؟
3 ـ مال و رزق
انواع رزق:
ب ـ رزق جان
4 ـ غم و شادى
5 ـ آزمایشهاى دنیایى
مقدّرات پروردگار
شرور
6 ـ شغل
انتخاب شغل
شغل; به عنوان یک تکلیف
مشغله زیاد
علاقهمندى به کار
تقسیم کار روزانه
بازنشستگى
ابعاد مختلف زندگى

راه و رسم مشخص زندگى
بینش صحیح و چشم حقبین
تکلیف الهى
در بندگى به چه چیزى مىرسیم؟
فصل پنجم : موانع رشد کمال
مقدّمه
1 ـ هواى نفس
2 ـ تعلّقات
نتایج زیانبار تعلّقات
1 ـ ارتباط وهمى:
2 ـ حرص و هراس:
3 ـ غم:
4 ـ عشق مجازى:
5 ـ نداشتن آخرت:
3 ـ وهم و خیال
وهم
خیال الهى
4 ـ سوء ظن و بددلى
5 ـ مدح و ستایش
6 ـ عُجب
آفات عجب
درمان عجب
7 ـ کِبر و تکبّر
درمان کبر
تواضع
8 ـ ذلّت و حقارت

9 ـ حبّ جاه و خودپسندى
عوارض حبّ جاه
درمان حبّ جاه
10 ـ آمال و آرزوها
12 ـ حسد
13 ـ سستى در عمل
14 ـ دروغ
دروغ در گفتار:
دروغ در عمل:
دروغ در اخلاق:
15 ـ غیبت
16 ـ عیبجویى
17 ـ ریا
انواع ریا
انواع دیگر ریا
18 ـ حجابهاى ظلمانى
حجاب میان انسان و خدا
19 ـ حجابهاى نورانى
20 ـ خروج از حجابها
خلاصه راههاى خروج از حجابهاى ظلمانى
1 ـ غفلت از مقصد:
2 ـ توجه ناقص (= عبودیت ناقص):
3 ـ عبودیت کامل:
فصل ششم : مراتب رسیدن به کمال و حقیقت
مقدّمه
1 ـ مرتبه طلب

مراتب طلب
دوام طلب
موانع طلب
نشانههاى طلب
مجاهدت در راه طلب
کمک گرفتن از علم و صبر در راه طلب
2 ـ مرتبه بیدارى
چگونه بیدارى را جایگزین غفلت کنیم؟
تبدیل خودمحورى به خدامحورى
پیمودن راه با نور بیدارى
ابن الوقت بودن
مرکب راه
نتایج بیدارى
1 ـ توجه به کمال خداوندى:
2 ـ شوق رسیدن به کمال:
3 ـ حضور قلب:
3 ـ مرتبه تزکیه نفس
پاکیزگى ظاهر:
پاکیزگى جوارح و اندام:
پاکیزگى دل:
پاکیزگى سرّ دل:
عبودیّت
مراحل سیر بندگى در قرآن کریم
یقین
مرتبه اوّل:
مرتبه دوم:
مرتبه سوم:
ایمان و تقوا
اخلاص
اخلاص در گفتار
اخلاص در پندار

 

اخلاص در عمل
اخلاص در عبودیّت
نیّت
حُسن خلق
نتیجه حسن خلق
صبر
رضا
مرتبه اوّل:
مرتبه دوم:
مرتبه سوم:
شکر
شکر با نیّت:
شکر با زبان:
شکر در عمل:
قناعت
توکّل
زهد
خوف و رجا
کلام و سکوت
ترک تکلّف
رعایت حقوق دیگران
تکلیف الهى
ابزار چیست؟
ابزار ناپسند
تکلیف چیست؟
4 ـ تحوّل احوال
حالات قلب
حکومت قلب محجوب
حکومت قلب تطهیر یافته
حضور قلب
تشتّت خاطر:
تعلّق خاطر:
رسیدن به حضور قلب
دریافتها از جانب پروردگار و تجلّى انوار
نتیجه دریافتها و تجلى انوار
برخورددارى از حیات طیّبه
چگونه به حیات طیّبه مىتوان رسید؟
واردات قلبى
واردات قلبى از نوع کشف صورى
اسماى حُسنا
اسم نور

اسم بصیر
اسم علیم
اسم جمیل
اسم ربّ
5 ـ مرتبه عشق
تعریف عشق
انواع عشق
عشق به غیر خدا
تحصیل عشق
دریافت عشق
حال و مقام
نشانههاى عشق حقیقى
6 ـ مرتبه حیرت
7 ـ مرتبه فنا
فصل هفتم : معنویات
1 ـ توحید
سفرهاى انسان
اوّل ـ سفر از خلق به حق:
دوم ـ سفر از حق به سوى حق:
سوم ـ سفر از حق به سوى خلق:
توحید در ذات:
توحید در صفات:
توحید در افعال:
توحید در عبادت:
چند نکته
شرک در ذات خدا:
شرک در صفات خدا:
شرک در افعال خدا:
شرک در عبادت:
2 ـ دانش
علم حصولى:
علم حضورى:
تعریف علم:
علم مذموم:
علم نافع:
نتیجهگیرى
3 ـ قرآن
4 ـ مذهب
5 ـ تسبیح، دعا و فکر
تسبیح:
بندگى:
ذکر:
آداب دعا:
6 ـ نماز
آثار نماز
ذکر الله الاکبر
سجده
سوز و اشک
9 ـ خلوت، تهجّد و سحرخیزى
خلوت عام:
خلوت خاص:
تهجّد:
نماز شب:
10 – مطالعه و مراقبه

مقدّمه
آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است.
انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند.
کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم.
لازم به ذکر است که در این کتاب، سعى شده است تا حتى الامکان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد که از هرگونه کجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.

بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است.
همچنین، سعى شده است تا جایى که در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن کتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم و حتى الامکان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ کنیم; چرا که مطالب کتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و کمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف.
از این رو، توصیه مىشود کتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلکه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تکرار بخوانیم و سرانجام به پیاده کردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.
فصل نخست : شناخت انسان
انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

تن:
وجه مادى انسان است که عین حیات نیست.
امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد.
بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم.
درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

نفس:
مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

روان:
گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است.
بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:
مقام اوّل:
مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست:
(لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی
م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.
مقام دوم:
مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.
مقام سوم:
مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.
فصل دوم: شناخت نفس و روان
1 ـ نفس و شئون آن
نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود:
نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.

نبات:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى.
حیوان:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.

انسان:
عبارت است از:
مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى.
(= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود که نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىکند:
نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى که رسیدن به نفس ناطقه است و با کمک عقل، امکانپذیر است.
شئون نفس عبارتند از:
اوّل:
شئونى که از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد که همان حواس پنجگانه هستند.
دوم:
شئونى که از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، که همان وهم و خیال است.
(وهم، احساسى است که در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.)
سوم:
عقل، که قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.

قواى پنجگانه:
عبارتند از:
حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، که با آنها، درک محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند.
همچنین، اعتقاد دارند که یک حسّ مشترک هم هست که عبارت است از ادراکى که محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است.
البته حسّ مشترک، حسّ ششم نیست، بلکه یک طبیعت مشترک میان حواس پنجگانه است و ادراک حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است که شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىکند.
خلاصه این که، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترک نامند.

وهم و خیال:
از محسوسات است و باعث درک معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىکند.
در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.
عقل:
مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد.
اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشکلآفرین خواهند بود.
خلاصه مطلب این که نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود که همان نفس حیوانى است در حالى که اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند.
این مراتب نفس را حرکت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىکند و باعث ایجاد ادراک مىشود که ادراک، یک حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یک حالت تصویرگیرى به وجود مىآید.
بنابراین:
نفس، جوهرى است که در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل کلّ، مىتواند کمال یابد.
همان طور که ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یک نوار، فیلمبردارى مىکند، اما مادام که در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعکاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل کلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.

انواع نفس
نفس امّاره:
یکى از جنبههایى که در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است.
این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، که (انّ النّفس لامّاره بالسّوء).
]بىگمان، نفس به بدى امر مىکند.
[ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىکند.
خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىکند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد.
نفس امّاره، پایگاه شیطان است.
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد; همچون آب شور که هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود.

دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستکو به دریاها نگیرد کم و کاستهفت دریا را در آشامه هنوزکم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شکل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، که صنم اکبر است، انجام مىدهد.
کسى که مالک نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید که:
اللّهم أعوذبک من الشّرک الخفىّ.
النّفس هى الصّنم الأکبر.
أعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک.
و همین است که گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند:
إلهى لا تکلنى إلى نفسى طرفه عین أبداً.
البته گفتیم که دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است.
اما حقیقت این است که اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش کوتاه مىشود:
گر شود دشمن درونى نیستباکى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد که پروردگارا:
بازخر ما را از این نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسید

نفس مطمئنّه:
اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاک شود و در پناه عقل کلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود که به تعبیر قرآن کریم:
(یا أیّتها النّفس المطمئنّه إرجعى إلى ربّک راضیّهً مرضیّهً)
که نفس، تحت فرمان عقل کلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.
2 ـ منِ اصلى
منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است که جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است که نشأت گرفته از روح است.
منِ انسان، یعنى خودِ انسان که هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است.
بنابراین، من، حد و زمان و مکان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست.
من، توسط تن و حواس عمل مىکند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.
براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند که با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود.

امّا دقت کنیم که من، مرکزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلکه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد.
خلاصه این که مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است.
ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است که آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم; ضمن این که هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم که این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد.
اما، ما به غلط گمان مىکنیم که در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى که ما آن را در نزد خود ابداع کردهایم.
نتیجه این که من، در موطن هر یک از شئونات و ادراکات (شنیدن، دیدن و ;) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن.
یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ; .
این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست.

از طرفى گفتیم که من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است.
نتیجه این که، من از یک طرف مىبیند و مىشنود و ; از یک طرف، تجلّى ذات حق است.
بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، که بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ; .
اگر در این امر خیلى دقت کنیم، متوجه مىشویم که معنى این حدیث که:
«بنده من مىرسد به جایى که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و; .»
یعنى چه.
و متوجه مىشویم که اگر یکى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناک باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه.
و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم که این جهان و این انسان، هستانى هستند که هستى آنها از اوست.
کاشکى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىکه یکى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریک الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مبارکه رهنمود مىشود که:

(سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق)
به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است.
آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟!و جان کلام این که، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىکنیم (که این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم.
بنابراین، همه ادراکها از درون است و در من.
اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را کمرنگ؟ زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع کثرت است و ما نیز خود در وضعیت کثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت کثرات، مشغول کردن، ما را از عالم غیب ـ که حالت وحدت است ـ دور مىکند و این در حالى است که عالم کثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است.
(خدا)باید بدانیم که بهترین دریچه ارتباط با حق، من است نه غیر آن و سیر در غیر و کثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا.

بنابراین، باید مواظب باشیم که آینه غیر نشویم، بلکه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم.
چرا که عالم کثرات از سنخ ما نیست، در حالى که عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است.
از طرفى، من انسان، به هر چه توجه کند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد.
مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه کند، با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه کند، الهى مىشود.
هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه کنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود.
توجه داشته باشیم که موقع خواب، که تعلق من به تن کمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشکى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن کم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود.
در آن دنیا نیز منِ انسان است که زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.
اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد.
اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى کرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود.

عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ.
هر کس با آن چیزى است که آن را دوست دارد.
یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه.
اگر کسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىکند.
در حالى که در توجه به خدا مىفرماید:
( یحبّهم ویحبّونه)
خدا آنان را دوست مىدارد و آنان ]نیز[ او را دوست دارند.
اگر انسانى، به خدا توجه کند، و این توجه را افزون کند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا که انسان از آن لحاظ که هست، همه هستى را اشغال کرده و همه عالم از ملک تا ملکوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىکند که به آن توجه دارد.
توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد که انسان به جایى برسد که خدا مىفرماید:
«بنده من به جایى مىرسد که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ; .»
و در این حال، انسان خدا نمىشود، بلکه خدا در انسان تجلّى پیدا مىکند.

در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه.
در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىکند.
البته، این اتصال هست و محال است که قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا که خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است که ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را کم نکنیم.
بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىکند:
گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نکته به رمز گویمت تا دانىهر چیز که اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است که دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود.
حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود.
طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى که مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه کنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است.
اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او ـ گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم ـ در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم، و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست.
(اَمْ تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إنْ هُم إلاّ کالأنعام بل هم یأضلّ سبی)
یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟! آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند.
گر ز صندوقى به صندوقى روداو سمائى نیست، صندوقى بودذوق آزادى ندارد جانشانهست صندوق صور میدانشانمنِ اصلى، هر چه دریافت کند، عین روشنى است:

عاقلى گر خاک گیرد، زر شود و حتى:
جهل آید پیش او، دانش شود.
در منِ اصلى، در پناه نور و حق بسر مىبریم; در پناه نور و حق مىبینیم; در پناه نور و حق ارتباط برقرار مىکنیم; و سرانجام، بینش ما، در پناه نور و حق است و با روح و عصاره زندگى مرتبط مىشویم; با معانى و باطن امور برخورد مىکنیم، نه با نمودهاى سطحى و ظاهرى.
منِ اصلى، چشمهاى زاینده است در جان ما و کوثر است، دریاست، همه چیز است و اتصال به همه بىنهایتها.
انسان فارغ از قالبها، که به چیزى شدن، چیزى بودن و چیزى داشتن نمىاندیشد، داراى حالات و کیفیات روحى و روانى خاصى است که براى خود اوست و نمىخواهد آنها را به نمایش بگذارد و او براى خودش، کافى است (که صاحب دل بداند آنچه حال است) و او، چیزى عمیق و زنده و متحرک و پرمعنا در خود مىیابد که متصل به همه بىنهایتهاست و او را از متعلقات خارجى، بىنیاز مىکند و در نتیجه، او، بیرون را متهم نمىکند، احساس تهى بودن نمىکند; چرا که وجودش از بىنهایت پر است.

نتیجه مهم حاکم شدن منِ اصلى این است که مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار در انسان به وجود مىآید; چرا که من اصلى، به هدف عالى حیات، که بىنهایت است (=خدا)، مىاندیشد; همان که کمال مطلق است و به این کمال مطلق عشق مىورزد.
بنابراین، به عشق هم مىرسد و در عشق، ایثار را مىآموزد، که ایثار چیزى جز از دست دادن منِ مجازى نیست.
البته، نتایج ثانوى بسیارى دیگر در این مثلثِ کمال، عشق و ایثار، عاید انسان مىشود; من جمله، در توجه به کمال مطلق، بینش صحیح پیدا مىکند و در توجه به کمال مطلق، حلاوت جان خود را ـ که حلاوت اصلى است ـ مىیابد و سرانجام، در حرکت به سوى کمال و با مرکب عشق، بینش صحیح مىیابد; زیرا در حرکت به سوى کمال با مرکب عشق، زشتى و بدى نیست، و بینش او، اصلاح مىشود (خویش را تعدیل کن، عشق و نظر) و همه چیز را در عین زیبایى مىبیند و سرانجام، در مراتب بالاى این راه، به یقین مىرسد که یقین، خود، در مراتب بالاتر علت و ایجاد است که عالیترین مرتبه آن، ظهور اراده خدا در انسان است.
(در قسمت بندگى و یقین، اشاراتى بیشتر به این مطالب خواهیم کرد.)

3 ـ منِ مجازى
در صفحههاى قبل، منِ اصلى را شرح دادیم و در این قسمت، به من مجازى مىپردازیم.
لازم به ذکر است که خواستهاى منطقى تن و نفس، که در پناه شرع و عقل و منطقند، جایز و صحیح هستند و تأمین آنها، خواست خداست و براى زندگى ما و براى رسیدن به منِ اصلى، توجه به آنها، بسیار مطلوب است.
آنچه خواستهاى غیر منطقى و غیر عقلى، تن و نفس است، در چارچوب منِ مجازى، و مذموم است.
من مجازى، ساختمانى موهوم است که در نفس خود ساختهایم، و این ساختار، بر اساس توهّمات و افکار مجازى ماست.
منِ مجازى، از یک طرف، رابطه ذهن را با اعماق وجود ما (= منِ اصلى)، قطع مىکند و از طرفى دیگر، مانند یک نوار است که تنها ویژگى ضبط و انعکاس دارد و آنچه مىخواهد، براى سوداگرى، پُز و نمایش مىخواهد.
همچو جوى است او نه آبى مىخوردآب از او بر آب خواران مىرسدآب در جو، زان نمىگیرد قرارز آنکه آن جو، نیست تشنه و آبخواروجود خود را چون جوى آب، حمل کننده آب مىکند، اما خود از آن آب بهره نمىیابد; مىخواهد، اما براى صِرفِ داشتن، براىپُز دادن، و سرانجام چون ویترین عرضه شده، و «چون بیاید مشترى، خویش برفروخت» و اگر مشترى نیاید، برافروخته مىشود.

واقعاً، زیانى بزرگ است که انسان، از درون ببرد و اسیر توهّمات بیرونى شود، و از طرفى، به ظرفیتها و استعدادهاى درونى خود، خیانت کند و از طرف دیگر، خود را به یک کارخانه بدل کند که بدلى خرهایى نظیر خودش را در این سوداگرى، خواهان است.
او، در این وضعیت، أداى انسانیت را درمىآورد، در حالى که از گوهر اصلى انسانى خود غافل است; اداى محبّت را درمىآورد، ودر حالى که از عشق حقیقى، بىخبر است.
این حالتِ من مجازى، یک وضعیت مىگیرد و مشکل و پوچى را براى او به وجود مىآورد که براى این وضعیت، رنج و عذابى شدید را نیز متحمل مىشود و مشکل این جاست که هر چه را در منِ مجازى دریافت کنیم، منِ مجازى آن را از جنس خود مىکند; یعنى آن را مجازى مىکند:
«ناقص ار زر برد، خاکستر شود.»
و یا «جهل شد، علمى که در ناقص رود.»
روشنایى به مزاق منِ مجازى، خوش نمىآید.
او خفاشگونه است; از نور بیزار است.

لیک اغلب هوشها در افتکارهمچو خفاشند و ظلمت دوستداراما نتیجه این وضعیت، بسیار مهلکتر است و آن این که مجبوریم خود را در کرى و منگى و ماتى و کورى فرو بریم، تا این سرمایه هیچ و پوچ را حفظ کنیم و پوچ را به حساب هستى واقعى بگذاریم و خواب را به حساب بیدارى و ظلمت را به حساب روشنایى.
خویشتن را کور مىکردى و ماتتا نیندیشى ز خواب و واقعاتتا دمى از هوشیارى وارهىننگت خمر و بنگ بر خود مىنهىمىگریزى از خودى در بىخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىهمان طور که در منِ اصلى، مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار، حاکم مىشود، در منِ مجازى مثلث مخرّب شهوات (= میلها و تعلقات)، قیاسها (= چون و چرا، تعبیر و تفسیر) و کینه قرار دارد.

و این سه ـ یعنى شهوات، قیاسها و کینهها ـ به صورت سه عامل مرتبط و اصلى عمل مىکنند و سیکل معیوبى را به وجود مىآورند و زندانى معذّب براى انسان پدید مىآورند و حجاب یا کلافى سردرگم، به دور منِ اصلى مىکشند و همه نابسامانیهاى ما را در پى دارند.
این پدیده (من مجازى و نفسانیات) عاریتى و عارضى و بیگانه است و علت دستور به توبه نیز همین عاریتى و عارضى بودن نفسانیات است و چون «خوى بد در ذات تو عاریتى است» در نتیجه:
آن بد عاریتى باشد که اوآرد اقرار و شود او توبهجو

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
سه شنبه 95 شهریور 30 , ساعت 8:11 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  تحقیق در مورد نقش کلسیم در بدن word دارای 16 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق در مورد نقش کلسیم در بدن word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق در مورد نقش کلسیم در بدن word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق در مورد نقش کلسیم در بدن word :

نقش کلسیم در بدن

کلسیم را عموماً می شناسید و می دانید که در استخوان ها وجود دارد و کمبود آن موجب پوکی استخوان می شود و اطلاع دارید که کلسیم به میزان فراوان در شیر وجود دارد . پس چرا زنان میانسال و مسن ما با وجود اطلاع از این مسأله مبتلا به پوکی استخوان می شوند؟ این حقیقت نشان می دهد که باید بیشتر در مورد کلسیم بدانیم و منابع دیگر آن را بهتر بشناسیم.

کلسیم، فراوان ترین مینرال * موجود در بدن است. بدن ما تقریباً 1 کیلو گرم کلسیم دارد. البته در افراد مختلف با استخوان بندی متفاوت، مسلما این میزان فرق می کند. بیشتر کلسیم در استخوانها و دندانها نشسته است و تنها 1% آن در بقیه بدن وجود دارد که همین 1 درصد اعمال زیادی انجام می دهد، مثلاً انقباض همه ماهیچه های ما بسته به وجود کلسیم است .

جذب و انتقال کلسیم
جذب آن در خون به صورت یون کلسیم و از دیواره روده صورت می گیرد. عاملی که موجب افزایش جذب کلسیم می شود ویتامین D است ، به همین دلیل قرصهای مکمل کلسیم را با ویتامینD تهیه می کنند. لذا اگر منابعی را که دارای این 2 عنصر است مصرف کنید که کلسیم موجود در آنها بهتر جذب می شود.
در صورتی که در غذا، ماده ای بنام اگزالات باشد، جذب کلسیم آن کاهش می یابد و به همین دلیل است که کلسیم اسفناج و چغندر ، به خوبی کلسیم شیر جذب نمی شود.

اسید فیتیک موجود در سبوس گندم نیز جذب Ca را کاهش می دهد ولی این مسئاله زمانی اثر گذار است که مصرف آن خیلی زیاد باشد مثل گیاهخواران مطلق. دریافت کلسیم کافی ، اثرات مثبتی در کاهش فشار خون افراد مبتلا به فشار خون دارد ،تنظیم میزان کلسیم بدن ، بر عهده هورمونهایی است که از غده تیروئید ترشح می شوند.
عملکرد کلسیم در بدن

• ضربان قلب را تنظیم مینماید.
• بیخوابی را کاهش میدهد.
• در متابولیسم آهن بدن مؤثر است.
• در تنظیم کار سیستم اعصاب بدن بخصوص در انتقال تحریکات نقش اساسی دارد.
• کلسیم عامل استحکام استخوانهاست. کلسیم کافی باید در غذای نوجوانان قبل از بلوغ وجود اشته باشد تا استخوانها تراکم مناسبی بیابند و در سالمندی به پوکی استخوان مبتلا نشوند.
• کلسیم برای عملکرد عضلات ضروری است و تا کلسیم وجود نداشته باشد حرکت امکان پذیر نمی باشد .
• انتقال پیامهای عصبی با واسطه یون کلسیم صورت می گیرد.
• کلسیم در یکی از مراحل انعقاد خون دخیل است.
همانطور که متوجه شدید، کلسیم فعالیتهای زیادی را در بدن بر عهده دارد .

منابع کلسیم
انواع لبنیات غنی ترین و بهترین منبع کلسیم هستند و کلسیم موجود در آنها براحتی جذب می شود. هر لیوان شیر 300 میلی گرم کلسیم دارد که یک سوم ِ نیاز روزانه ما را تأمین می کند.
ماست، پنیر و بستنی هم چون از شیر تهیه می شوند کلسیم قابل توجهی دارند.ماهی نیز منبع خوبی برای کلسیم است ماهی هایی چون ماهی آزاد، ماهی تن و ساردین مقدار مناسبی کلسیم دارند.
بیشتر سبزیجات سبز رنگ کلسیم زیادی دارند :
روناس ، اسفناج ، کلم ، کلم بروکلی ، جعفری . بادام هم کلسیم زیادی دارد که با کشمش و انجیر و خرمای خشک، میان وعده هایی مناسب و مقوی هستند. جالب است بدانید که گوشتها و میوه ها کلسیم زیادی ندارند.

برای تأمین کلسیم روزانه، حداقل 2 لیوان لبنیات لازم دارید به علاوه باید از سبزیجات و حبوباتی که کلسیم قابل توجهی دارند نیز بیشتر استفاده کنید.
مکمل کلسیم

وجود کلسیم برای انجام بسیاری از اعمال بدن ضروری است؛ مثل تنظیم ضربان قلب، انتقال پیام های عصبی، تحریک ترشح هورمون ها، انعقاد خون و مهمتر از همه ساخت استخوان های بدن و حفظ سلامتی آنها .
کلسیم در بسیاری از موادغذایی وجود دارد و به علت اینکه بدن قادر به ساخت آن نیست، بایستی به مقدار کافی از راه غذا دریافت شود. حتی بعد از تکمیل و توقف رشد طولی استخوان های بدن( یعنی بعد از دوران رشد ) بایستی به مقدار لازم دریافت شود، زیرا از راه های مختلفی از بدن دفع می شود؛ مثلاً از طریق عرق، ریزش مو، تجدید پوست و ناخن، ادرار و مدفوع.

 

کلسیمی که در طی روز از بدن دفع می شود، بایستی از طریق غذا دوباره تأمین شود. منابع غذایی کلسیم عبارتند از : شیر ، ماست ، پنیر و سایر مواد لبنی ، ماهی مثل ماهی آزاد، ماهی تن و ساردین، بادام ، کشمش، سبزیجاتی مثل روناس، اسفناج، کلم، کلم بروکلی، جعفری.
وقتی کسی نتواند از طریق غذا به مقدار کافی کلسیم را برای رفع نیازهای خود دریافت کند، از کلسیم موجود در استخوان ها ( منبع ذخیره کلسیم ) استفاده می کند که باعث کاهش استحکام استخوان ها می شود. چنین فردی نیاز به دریافت مکمل کلسیم یا غذاهای غنی شده با کلسیم دارد.

اینکه به چه مقدار مکمل کلسیم نیاز داریم تا کمبود آن را جبران کنیم، بستگی به مقدار دریافت آن از غذاهای مختلف دارد.
کلسیم موجود در طبیعت به شکل ترکیب با سایر مواد وجود دارد. ترکیبات مختلفی از کلسیم در مکمل های آن وجود دارد؛ مثل کربنات کلسیم، سیترات کلسیم و فسفات کلسیم.هرکدام از این ترکیبات، مقادیر متفاوتی از کلسیم را دارا هستند.

* نکته مهم: برای اطلاع از میزان کلسیم خالص موجود در مکمل، حتماً برچسب آن را بخوانید تا متوجه شوید برای رفع نیازتان باید چه تعداد قرص مصرف کنید.

چه نوع مکمل کلسیمی را باید مصرف کنید؟
بایستی متذکر شوم بهترین مکمل آن است که نیازهای فرد را با توجه به میزان تحمل فرد، قیمت و در دسترس بودن آن تأمین کند.
در انتخاب و خرید مکمل کلسیم بایستی موارد زیر را در نظر بگیرید:

• حتماً تحت نظارت داروسازی های معتبر بوده و طبق مقادیر استاندارد باشد. هرگز مکمل هایی را که دارای نام های معتبر دارویی نیستند، خریداری و مصرف نکنید زیرا بعضی از این مکمل های غیراستاندارد، حاوی مقادیر خیلی بالا و سمی کلسیم هستند.
• بیشتر مکمل های کلسیم به راحتی در بدن جذب می شوند. اگر میزان جذب و محلولیت مکمل در بروشور آن مشخص نبود، برای تعیین میزان محلولیت آن طبق روش زیر عمل کنید:
مکمل کلسیم را( به شکل قرص یا کپسول ) برای مدت 30 دقیقه در مقدار کمی آب گرم قرار دهید و گاهی آن را هم بزنید. اگر در طی این مدت قرص یا کپسول حل نشد، نشان می دهد در معده نیز حل نخواهد شد.

مکمل های کلسیم به شکل مایع و جویدنی، بهتر در معده حل می شوند زیرا قبل از ورود به معده تجزیه می شوند.
کلسیم چه از طریق غذا و چه به شکل مکمل ، زمانی بهتر جذب می شود که چندین بار در طی روز و هر بار به مقدار 500 میلی گرم یا کمتر مصرف شود. ولی با این همه دریافت یک جای آن، بهتر از این است که هرگز مصرف نشود.

• مصرف مکمل های کلسیم در بعضی افراد عوارض جانبی مثل یبوست و گازمعده را ایجاد می کند. اگر با مصرف مایعات و فیبر غذایی فراوان این مشکل رفع نشد، نوع مکمل خود را تغییر دهید. مثلاً به جای سیترات کلسیم، کربنات کلسیم را مصرف کنید.

همچنین باید مقدار مکمل مصرفی را به تدریج افزایش دهید. مثلاً هفته اول، فقط روی 500 میلی گرم مصرف کنید، سپس به آرامی مقدار مصرف مکمل را افزایش دهید.
• اگر دارو مصرف می کنید، با پزشک خود و یا دکتر داروساز در مورد تداخل مکمل کلسیم با آن دارو مشورت کنید. بعنوان مثال مکمل کلسیم، جذب آنتی بیوتیک تتراسایکلین را کاهش می دهد. همچنین با جذب آهن نیز تداخل دارد. بنابراین مکمل کلسیم و مکمل آهن نبایستی همزمان با هم مصرف شوند. فقط به طور استثنائی، می توان مکمل آهن را با سیترات کلسیم یا ویتامین C مصرف کرد، زیرا حلت اسیدی دارند. سایر داروهایی را که با معده خالی مصرف می شوند، نباید با مکمل کلسیم دریافت کرد.
• مکمل های کلسیم دارای سایر املاح و ویتامین ها نیز هستند.

 

مطالعات مختلف نشان داده دریافت کم کلسیم باعث کاهش توده استخوانی و افزایش شکستگی استخوان می شود.
ولی دریافت کم کلسیم یکی از عوامل کاهش توده استخوانی است. سایرعوامل تأثیرگذار بر روی کاهش استحکام استخوانی بدن شامل کاهش استروژن، عدم فعالیت بدنی، کشیدن سیگار، مصرف الکل یا سایر بیماری ها و درمان های پزشکی است. اگر این عوامل وجود داشته باشند، حتی با مصرف کلسیم فراوان نمی توان از شکستگی استخوان جلوگیری کرد.

DRI 1 ( مقدار دریافت غذایی توصیه شده ) کلسیم برای افراد بالغ 1000 تا 1200 میلی گرم در روز است که این میزان بستگی به سن، جنس و شرایط فرد دارد. به عنوان مثال در زنان باردار و شیرده، کودکان و نوجوانان میزان نیاز به کلسیم بیشتر است.

یک واحد لبنیات حدود 300 میلی گرم کلسیم را تأمین می کند. یک واحد لبنیات برابر یک لیوان شیر یا یک لیوان ماست یا 45 گرم پنیر است.
افرادی که به مقدار کافی کلسیم را از راه غذا دریافت نمی کنند، برای رفع نیازشان بایستی مکمل کلسیم مصرف کنند.
در مصرف مکمل کلسیم بایستی به این نکته توجه داشت که مقدار عنصر کلسیم موجود در مکمل را در نظر بگیریم نه مقدار کل مکمل را. مثلاً یک قرص کربنات کلسیم 500 میلی گرمی ، فقط 200 میلی گرم کلسیم خالص دارد. بنابراین فرد با مصرف این قرص فقط 200 میلی گرم کلسیم دریافت می کند نه 500 میلی گرم.
کلسیم در روده کوچک جذب می شود، ولی تمام کلسیم مصرف شده، جذب نمی شود. مقدارجذب کلسیم بستگی به عوامل زیر دارد:

• محیط اسیدی روده
• مقدار ویتامین D بدن
• مقدار استروژن بدن
• نوع مکمل کلسیم
انواع مکمل های کلسیم

یکی از عوامل مهم در جذب کلسیم، میزان محلولیت مکمل کلسیم در بدن است. سعی کنید همیشه مکمل های استاندارد و مورد اطمینان را مصرف کنید تا بدانید چه میزان عنصر کلسیم دارند و چه مقدار در بدن حل می شوند.
• سیترات کلسیم: مکمل کلسیم در محیط اسیدی بهتر جذب می شود، پس سیترات کلسیم بهتر از سایر مکمل ها جذب می شود، زیرا اسیدی است. این مکمل نیاز به اسید معده زیادی برای جذب ندارد و می توان آن را در هر موقع از روز و حتی با شکم خالی مصرف کرد. اما این مکمل معمولاً کلسیم کمی دارد، بنابراین بسته به نیاز فرد برای تأمین کلسیم بیشتر بایستی تعداد قرص بیشتری مصرف کرد.

• کربنات کلسیم: بیشتر مکمل های کلسیمی از این نوع هستند. این مکمل برای جذب بهتر نیاز به مقدار زیادی اسید معده دارد. بنابراین بایستی بعد از وعده غذایی مصرف شود.
• گلوکونات کلسیم و لاکتات کلسیم: این نوع مکمل ها، کلسیم کمی دارند. بنابراین برای رفع نیاز به کلسیم بایستی تعداد قرص های بیشتری مصرف کرد.

• کلسیم سخت(Coral calcium): این نوع مکمل کلسیم غیر از حفظ سلامت استخوان ها، در سایر بیماری ها نیز مصرف می شود. این مکمل بیش از 200 نوع بیماری را درمان می کند که شامل بیماری های قلبی، سرطان، دیابت و; است. البته این یافته صددرصد تأیید شده نیست. این نوع مکمل فقط کربنات کلسیم دارد و به دلیل قلیایی بودن، مسمومیت اسیدی بدن را خنثی کرده و آن را از بین می برد.
ورزش و مکملهای غذایی

بیشتر متخصصین تغذیه معتقدند که غذا بهترین منبع مواد مغذی است.در صورتی که غذاهای متنوعی از غلات،سبزیجات،میوه جات،لبنیات و گوشت مصرف کنید،به قرص های ویتامین و مواد معدنی نیاز پیدا نمی کنید.با این وجود در صورتی که نوعی بیماری یا نیازهای تغذیه ای خاصی دارید که با منابع معمول غذایی قابل رفع نیست یا اینکه اصولاً از یک نوع مواد غذایی خاص استفاده نمی کنید(مثلاً از شیر تا سایر محصولات لبنی مصرف نمی کنید). ممکن است مکمل برای شما سودمند باشد.
شزایط زیر احتمالاً نیاز به مکمل دارد:

کمبود لاکتات:افراد مبتلا به کمبود لاکتات قادر به هضم شیر و برخی فرآورده های شیر نیستند در صورتی که این افراد به اندازه کافی از سایر مواد غذایی محتوی کلسیم فراوان (نظیر اسفناج،کلم و باقلا)استفاده نکنند،مصرف یک مکمل کلسیمی مفید خواهد بود.به طور مشابه افرادی که آلرژی به شیر دارند یا از شیر و محصولات آن خوششان نمی آید نیز احتمالاً از مکمل کلسیمی سود خواهند برد.رژیم گیاهخواری،ویتامین B12،آهن،روی و مکمل های کلسیمی ممکن است مورد نیاز باشند.
کمبود ویتامین یا مواد معدنی:

در صورت تشخیص کمبود ویتامین یا یک ماده معدنی بخصوص،استفاده از مکمل در درمان این کمبود کمک کننده می باشد.
اما چگونه میتوانید بفهمید که نیازهای خاص دارید یا اینکه رژیم غذایی شما فاقد مواد مغذی کلیدی است؟
به عنوان یک ورزشکار شما از ارزیابی تغذیه ای برای بررسی عادات غذایی اخیرتان،تشخیص مواردی که به طور مناسب رعایت می کنید،برای نشان دادن راههای بهبود و شناسایی نیاز خود به مکمل ها سود خواهید برد.تجربه نشان میدهد ورزشکاران از مکملهایی استفاده میکنند که رژیم غذایی آنها بطور کامل این نیازها را تأمین نموده و در مورد مواد مغذی که کمبود دارند از مکمل مناسب استفاده نمی نمایند یک ارزیابی تغذیه ای میتواند خلاءهای تغذیه ای شما را پرکند.

بسیاری از ورزشکاران حرفه ای ادعا می کنند که از مصرف مکملها سود برده اند مع الوصف در مورد ادعای این ورزشکاران دو نکته را باید به خاطر داشت:نخست آنکه بسیاری از این ورزشکاران حرفه ای از طریق انجام فعالیت های بسیار شدید و طاقت فرسا به بدنشان فشار می آورند.ممکن است در برخی مراحل تمرین خود به مواد مغذی اضاقی نیاز داشته باشند.بسیاری از تبلیغاتی که رای مکمل ها میشوند،اغواکننده و فریبنده هستند و فوایدی برای آنها ذکر میشود شاید مصرف یک قرص از اینکه در روز سه لیوان شیر بنوشید و یک ظرف لوبیا بخورید،ساده تر به نظر برسد ولی مصرف مکملها یک راه حل ساده نیست.قسمت دشوار در ارزیابی دعوی سازندگان مکمل این است که بر خلاف داروها و مواد غذایی لازم نیست که سازندگان مکمل به طور قانونی بی خطر بودن یا موثر بودن مصرف آنها را اثبات نمایند.این بدان معنی است که شما به عنوان یک مصرف کننده باید در اینکه از مکمل استفاده کنید یا خیر،بسیار محتاط باشید قبل از مصرف یک مکمل غذایی،به سوالات زیر پاسخ دهید:

آیا مصرف مکملها قانونی است؟
بسیاری از مواد موجود در مکملهای غذایی برای ورزشکاران شرکت کننده در مسابقات ممنوع بوده و جزو موارد دوپینگ محسوب میشوند.بنابراین مراقب باشید که اشتباهاً از مکملی استفاده نکنید که باعث محرومیت شما از ورزش شود و برچسب روی مکمل را با دقت مطالعه کنید تا بدانید واقعاً چه چیزی در این مکمل وجود دارد.
آیا مصرف مکملهای غذایی بی خطر است؟

بعضی مکملهای غذایی(حتی مواد مغذی آلی)در صورتی که بیش از حد توصیه شده دریافت شوند،دارای عوارض سمی خواهند بود.سایر مواد نیز ممکن است باعث عدم تعادل و کمبود شوند که به چگونگی تداخل عمل آنها با سایر مواد مغذی در بدن بستگی دارد.بر خلاف داروها،مکملهای غذایی قبل از اقدام به فروش تحت آزمونهای امنیتی وسیع قرارنمی گیرند لذا احتمال بروز عوارض پیش بینی نشده در آنها وجود دارد .

یک نمونه از مکمل گیاهی وجود دارد که میتوانند عوارضی جانبی خطرناکی داشته باشد و 20 مورد مرگ در اثر مصرف آن گزارش شده است.
آیا مصرف مکملهای غذایی موثر است؟

به منظور تعیین اثربخشی یک ماده غذایی،مطالعات کیفی زیادی مورد نیاز هستند.یک مطالعه منفرد روی تعداد کمی از افراد کافی نیست. لذا بدرستی به این سوال نمی توان پاسخ داد .
آیا مصرف مکمل برای ورزشکاران ضروری است ؟
با وجودی که مکمل ممکن است قانونی،بی خطر و موثر باشد(به عنوان بهبود دهنده کارآیی)لازم است تعیین کنید که آیا واقعاً به آن نیاز دارید.به عنوان مثال در بسیاری از دوندگان مسافتهای طولانی زن ذخایر آهن پایین است و میتوانند از مکمل آهن بهره ببرند،ولی در صورتی که ذخایر شما طبیعی باشند،این مکمل برای شما ضروری نمیباشد.کراتین ممکن است برای ورزشکاران درگیر در ورزشهای قدرتی تا حدی ارزشمند باشد ولی در صورتی که یک ورزشکار استقامتی هستید نیاز به آن ندارید و عوارض جانبی احتمالی آن توجیه پذیر نیست.این مطلب را همیشه در نظر داشته باشید که هیچ رژیم غذایی وجود ندارد که موجب قهرمانی یک ورزشکار عادی گردد.فقط رژیم غذایی صحیح و منطقی،شرایط را برای حداکثر آمادگی جسمانی و انجام مطلوبی فعالیت مهیا میکن

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
سه شنبه 95 شهریور 30 , ساعت 8:11 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله حوزه علمیه قم word دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله حوزه علمیه قم word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله حوزه علمیه قم word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله حوزه علمیه قم word :

حوزه علمیه قم

حوزه علمیه قم یکی از حوزه‌های علمیه مهم شیعیان است که در شهر قم قرار دارد.
تاریخچه
شهر قم در سال 23 هـ .ق در آخرین سال زندگی عمر به دست مسلمانان فتح شد.[1] و طبق نظر بعضی از نویسندگان، آغاز تشیع در میان مردم قم به تاریخ پس از ورود «اشعری‎ها» به قم (سال 83 هـ .ق) برمی‎گردد.

یکی از فرزندان «مالک بن عامر اشعری» عبدالله نام داشت و عبدالله پسری به نام «سعد» داشت، سعد دارای دوازده پسر بود و آن‎ها از راویان امام جعفر صادق، امام ششم شیعیان در کوفه بودند و فرزندان و نوادگان آن‎ها بیش از صد نفر جزو راویان حدیث از امامان دیگر بودند که پنج نفر از پسران سعد در زمان حجاج هم‌زمان با شکست عبدالرحمان بن محمد بن اشعث، در برابر سپاه حجاج، وارد قم شدند و نقش به سزایی در گسترش تشیع در قم ایفا نمودند.[2] شیخ محمد رازی می‎نویسد:

«اغلب مورخین قم نوشته‎اند قم با ورود «اشعری‎ها» دگرگون شده و مرکز علماء و محدثان و راویان و فقها گردید;»در نیمه دوّم قرن اوّل زمینه برای پی‎ریزی حوزه علمیه در قم به وجود آمد و امامان اهل بیت شیعیان از چنین حوزه‎ای خبر می‎دادند، از امام صادق نقل شده‌است که«به زودی کوفه از مؤمنان خالی می‎گردد، و علم از آن همچون ماری که در لانه‎اش جمع می‎شود، جمع و برچیده می‎گردد و سپس در شهری که آن را «قم» می‎گویند آشکار می‎شود و آنجا مرکز علم و فضیلت خواهد شد;» حوزه علمیه قم در سال‎های بعدی رو به تکامل گذاشت، عباس فیض می‎نویسد:

در زمان قیام ابومسلم خراسانی قم پایگاه شیعه امامیه شد; و برای نخستین بار مکتب امامیه، توسط اعراب اشعری در قم افتتاح گردید که فقه شیعه به طور رسمی در آن تدریس می‎شد. که از این مکتب اساتید بلند آوازه‎ای مثل «دیلمی» برخاستند که متوکل (دهمین خلیفه عباسی) او را معلم فرزندان خود نمود که در اثر تربیت شیعی یکی از فرزندانش و به خاطر جسارتی که به فاطمه زهرانموده بود او را کشت.[5]

ورود امام رضا امام هشتم شیعیان در سال 200 هجری به قم، و استقبال مردم از او بیانگر وجود زمینه‎های مناسب برای اشاعه فرهنگ تشیع و فقه آل محمد و به تبع آن پدیدار شدن حوزه علمیه شیعی و پررونق بوده‌است. سید ابن طاوس می‎نویسد: «خانه‎ای که رضا در آن جا میهمان شد در زمان حاضر (قرن هفتم) مدرسه‎ای است که محل بحث طلّاب می‎باشد.»[6]در سال 201 هـ .ق به دنبال ورود امام رضا به خراسان معصومه دختر امام موسی کاظم از مدینه به سوی خراسان حرکت

کرد و در راه در اثر بیماری درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. ورود معصومه به قم، و مرقد او، و سپس ورود امامزادگان بسیار به قم، موجب تحولات تازه در گسترش تشیع گردید، و در کنار آن نقش به سزایی در تحکیم و گسترش حوزه علمیه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته صادق، کاظم و رضا داشت.در قرن‎های پنجم و ششم (در دوره سلجوقیان) قم، مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بوده و عدّه‎ای برای تحصیل به این شهر می‎آمدند و مدارس دایری داشت. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم شرح داده و می‎گوید:

مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ می‎باشد و کتابخانه‎هایی پر از کتب فرقه‎های مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و; پر رونق بودند.[7][8]حوزه علمیه قم در دوره صفویه مورد توجه همگان مخصوصاً دولتمداران شیعه مذهب آنزمان قرار گرفت و مدارس آباد گردید و مدارس دیگر از نو بنا گردید و علمای بزرگ شیعی چون ملا صدرا، ملا محسن فیض، علامه لاهیجی، شیخ بهائی در آن جا مشغول تحصیل و تدریس شدند.[9] قم در آن عصر، دارای حوزه علمیّه فعال، مدارس و طلاب بسیار بوده، و علوم مختلف اسلامی تحصیل و تدریس می‎شد. مدرسه فیضیه یکی از آثار دوره صفویه می‎باشد.در عصر قاجاریه هم علمای بزرگی در حوزه علمیه قم به تحصیل و تدریس اشتغال داشتند و در این سال‎ها حوزه علمیه وارد مرحله تازه‎ای از حیات خود شد.
حوزه علمیه همچنان در نوسانات مختلف ادامه حیات می‎داد ولی دارای تشکل و انسجامی نبود. با ورود آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری حوزه آن چنان تجدید حیات شد که او را «مؤسس حوزه علمیه قم» نامیدند.
بعد از مرگ آیت‌الله حائری، با ورود آیت‌الله بروجردی به قم و بر اثر توجهات ایشان رونق کامل یافت، و در اندک زمانی دارای تحولات عظیم گردید. مدارس، کتابخانه‎ها، درس و بحث‎ها، نشریات، و علوم مختلف اسلامی در سطح عمیق و گسترده‎ای فعال شد و در زمان تصدی ایشان عده علمای ساکن در قم بالغ بر شش هزار نفر شد.پس از پیروزی انقلاب، حوزه به مرحله‌ تازه‎ سیاسی، اقتصادی وارد شد و گسترش چشم‎گیری یافت. هم اکنون بالغ بر چهل هزار نفر از طلاب ایرانی و خارجی در آن به درس و بحث مشغول هستند و تشکیلات حوزه با مجهز بودن به فن آوری روز به روند تکاملی خود ادامه می‎دهد.

آیت‌الله محقق داماد در آستانه سالروز درگذشت موسس حوزه علمیه قم به تشریح نحوه تشکیل حوزه علمیه قم و تلاش‌های انجام شده در این راه پرداخت و همچنین با توجه به گذشت یکسال از بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر لزوم اهتمام به کرسی‌های آزاداندیشی و ضرورت تحول در حوزه‌های علمیه، دیدگاه‌های خود را در این زمینه مطرح کرد و گفت که مقام معظم رهبری جای نظریه‌پردازی را در حوزه‌های علمیه خالی دیده بودند.
این استاد دانشگاه تاکید کرد که حوزه‌های علمیه باید پرورش‌دهنده فیلسوف، مجتهد، خطیب و نویسنده باشند.

وی همچنین با گرامیداشت یاد آیت‌الله حائری یزدی و فضلای حوزه تاکید کرد که مردمی‌بودن آیت‌الله حائری و نزدیک شدن روحانیت و مردم باعث رشد و شکوفایی حوزه علمیه قم شد. آیت‌الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد در گفت‌وگو با خبرنگار تاریخ و اندیشه ایسنا درباره آیت‌الله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم اظهار کرد: مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دو بار توسط علمای اراک برای اقامات در شهر اراک دعوت می‌شوند. یک بار چند سالی می‌مانند و بعد آنجا را

ترک می‌کنند، مجددا به عتبات عالیات برمی‌گردند و در کربلا مسکن می‌گزینند. در آنجا در شان و مرتبه‌ای بودند که مقلد پیدا کردند، مرجعیت ایشان با داشتن رساله‌ای شروع شده بود. بار دوم که با فشار علمای اراک به اراک رفتند درسی را شروع کردند که کتاب البیعی که توسط آیت‌الله العظمی محمدعلی اراکی تقریر شده از نظر تاریخی مربوط به دوره‌ی تدریس آن زمان است.

اعدام شیخ فضل‌الله حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد
رییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ادامه داد: در مورد سفر دوم ایشان به اراک باید به چند نکته تاریخی توجه کرد تا آن مقطع را شناخت. آن ایام چند سالی از اعدام مرحوم شیخ فضل‌الله نوری توسط طرفداران مشروطه نگذشته بود. شیخ فضل‌الله نوری یکی از فقهای بسیار بزرگی بودند که شاگرد مبرز میزای شیرازی بوده است و مرحوم آشیخ عبدالکریم حائری نیز مقداری نزد ایشان درس خوانده بودند و سابقه تحصیلی نزد ایشان داشته است. اعدام شیخ فضل‌الله

حالتی بسیار زشت و کریه در جامعه به وجود آورد. طرفداران مشروطه از تندروی‌هایی که کردند پشیمان بودند زیرا پیش‌بینی نمی‌کردند کار به آنجا برسد. وی ادامه داد: مرحوم شیخ فضل‌الله نوری درس مهم خود را نزد میرزای شیرازی خوانده بود، فقیه بسیار بزرگی بود که در ایران زندگی می‌کرد. شیخ فضل‌الله از اولین تئوریسین‌های مشروطه بود اما وقتی دید مسیر مشروطه تغییر کرد با مشروطه مخالفت کرد. موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی و همدیگر را تکفیر کرده بودند
محقق داماد گفت: با اعدام شیخ فضل‌الله حالت ناراحتی و اندوه در سراسر کشور به خصوص جامعه دینی ایجاد شده بود و به طور کلی احساسی علیه روحانیت شکل گرفته بود. به‌دلیل اینکه موافقین و مخالفین مشروطه بسیار تندروی کرده و همدیگر را تکفیر کرده بودند و در این میان مرجع تقلید بزرگی به دار کشیده شد و انفعال عجیبی در میان مردم ایجاد شد. از طرفی حرکت دین‌زدایی در منطقه از سوی موج فرهنگ غربی و دین‌زدایی توسط قدرت‌ها و دولت‌های منطقه آغاز شده بود. این مدرس حوزه و دانشگاه خاطر نشان کرد: در ترکیه در آن مقطع آتاتورک موفق شده

بود حرکت ضد دین انجام دهد. در ایران هم جریان به این سو می‌رفت. حکومت مشروطه تشکیل شده بود اما درست است که دولت قاجار در مقابل مشروطیت تسلیم شده بود و فرمان مشروطه را مظفرالدین شاه صادر کرده بود اما در عین حال حکومت قاجار آخرین ایام خود را سپری می‌کرد. دولت و حکومت بسیار ضعیف و ناتوان بود و پیش‌بینی می‌شد که در این میان، دیکتاتوری ظهور کند که از یک طرف با استفاده از مشروطیت، دین‌زدایی را در سایه دیکتاتوری پیاده کند و در عین حال در صورت ظاهر شعار مشروطیت بدهد در حالی که هیچ‌گاه روح مشروطه اولیه وجود نداشته باشد و در این میان آنچه قربانی می‌شد، دین بود.

 

محقق داماد افزود: برای این جریان چاره‌ای نبود جز اینکه حوزه علمیه‌ای تشکیل شود که مرکز تربیتی و علمی و اخلاقی باشد. از نظر علمی پنجه قوی برای معرفی دین با پشتوانه علمی و پژوهشی قوی داشته باشد و از طرفی هم افرادی در آن تربیت شوند که نمونه اخلاق و تزکیه نفس و با خلوص و صفا باشند که جاذبه مردمی داشته باشند. قبل ازتشکیل حوزه علمیه قم این‌گونه جا افتاده‌ بود که روحانیت آمادگی پذیرش تحول ندارد

وی گفت: روحانیت در آن ایام به خصوص از ناحیه طرفداران مشروطه این طور تبلیغ شده بود که کسانی هستند که با مشروطه مخالفت می‌کنند و ضد مدرنیته هستند. اصولا در جامعه این‌گونه جا افتاده‌ بود که روحانیت مقاومت کرده است تا جایی که شخصی مثل شیخ فضل الله نوری اعدام شده است و آمادگی پذیرش تحول ندارد و هرگونه تحول به سوی مدرنیته را نمی‌پسندد و مخالفت می‌کند. مردم به پشت و پناهی نیاز داشتند که هم علم و اخلاق داشته باشد و هم با زندگی

دنیای آنها کنار بیاید. حوزه علمیه قم بر محورهای علم و پژوهش، تربیت اخلاق و مردمی‌بودن ایجاد شد وی اضافه کرد: حوزه‌ی علمیه قم بر سه محور علم و پژوهش و تحقیق از یکسو، تربیت اخلاق از سوی دیگر و مردمی بودن و با مردم جوشیدن ایجاد محقق داماد گفت: در حوزه‌های علمیه تا آن زمان مثل حوزه علمیه نجف، علمای بسیار بزرگ و محققان عالی مقام تربیت می‌شدند اما در عین حال با مردم نجف هیچ ارتباطی نداشتند و خدمات مردمی نداشتند. حوزه فاصله عمیق با مردم

شهر داشت اما بنای کار در حوزه‌ی علمیه قم این‌گونه نبود زیرا موسس آن هر سه این عناصر را در خود داشت و مرد فقیه بسیار بزرگی بود. استادان بسیار زبده‌ای داشت و از سوی دیگر جنبه تربیتی و اخلاقی‌اش نزد مرشدین اخلاقی کاملی تکمیل شده بود چون مربی اخلاقی ایشان شخصیتی به نام فاضل اردکانی بود که در کربلا شیخ عبدالکریم را مورد تربیت روحی قرار داد. یت‌الله حائری یزدی با مردم منطقه می‌جوشید و به درد آنها می‌رسید رییس گروه مطالعات اسلامی

فرهنگستان علوم افزود: از نظر دنیا گریزی و زهد تقریبا تحت تاثیر فاضل اردکانی بود که اصلا علاقه به دنیا نداشت و در خود همتی تزریق کرده بود که به قول کلیم کاشانی “طبعی به هم رسان که بسازی به عالمی/ یا همتی که از سر عالم توان گذشت”؛ این همت را در خود تقویت کرده بود که بتواند از سر ریاست، شهرت و دنیا بگذرد اما درعین حال عالم، بزرگوار و ‌دارای پژوهش‌های عمیق و تالیفات بسیار راقی بود. از همه بالاتر با مردم منطقه از جمله شهر قم و شهرستان‌های دیگر

می‌جوشید و به درد آنها می‌رسید برای آن‌ها بیمارستان و دارالایتام و سد رودخانه می‌ساخت و به مشکلات زندگی مردم توجه می‌کرد و کارهایی که خدمات شهری است را پیگیری می‌کرد.
وی خاطر نشان کرد: اولین بیمارستانی که در قم تاسیس شده و شاید در سراسر کشور از بیمارستان‌های اولیه ایران بوده است، بیمارستانی بود که شیخ به سلیقه خود تاسیس کرده بود و این نشان می‌دهد ایشان معتقد بود که نباید روحانی به حکم اینکه موجودی جدا بافته است از مردم جدا باشد. باید با درد دل مردم آشنا باشد. در 1313، سیلی در قم آمد که من از مادرم

شنیده بودم که سیلی خطرناک بوده است و زندگی مردم قم را فلج کرده بود. رودخانه قم سد نداشت همان رودخانه‌ای که امروز پارکینگ شده است دیواره سدی نداشت و در شهر می‌ریخت و زندگی مردم را از بین می‌برد. ایشان تصمیم گرفت برای این رودخانه دیواره‌ی محکمی بسازد که به آن سد رودخانه می‌گفتند. عکسی از ایشان به یادگار مانده است که در حال کمک کردن به

کارگران است. سنگ و گچ می‌آورد و کارگری می‌کرده تا این سد ساخته شود. این کارها ایشان را بسیار در دل مردم جا داده بود. مردم انتظار داشتند که این روحانی با آنها فاصله‌ای نداشته باشد. محقق داماد ادامه داد: علاقه طلاب به ایشان بسیار زیاد بود حتی افرادی که ما از نزدیک با آنها برخورد کرده بودند، می‌گفتند علاقه‌ای که ما به ایشان داشتیم به مراتب بیشتر از علاقه‌ای بود که به پدرمان داشتیم و احساس می‌کردیم که ایشان برای ما پدرتر است مانند طلبه‌ها زندگی می‌کرد و برای بچه‌های خود در مدرسه عمومی فیضیه حجره گرفته بود که بعدها مرحوم حاج شیخ مرتضی

-فرزند ایشان- استاد ما شد و از عالمان برجسته مزکی و منقی بود که من، ایشان را زیارت کردم و سال‌ها در خدمت ایشان تلمذ کردم. ایشان در کنار طلاب زندگی می‌کرد و زندگی او با آنها تفاوتی نداشت. حالت همانندی با طلاب، موجب گرایش قلبی طلاب به آیت‌الله حائری شده بود این استاد حوزه و دانشگاه گفت:‌ از آیت‌الله واعظ‌ زاده که در مشهد هستند، شنیده بودم نقل می‌کردند از قول پدرشان که علاقه همه به شیخ این بود که ایشان وقتی به مدرسه فیضیه می‌آمدند وقتی

سرشان را می‌خواستند اصلاح کنند در کنار طلبه‌های دیگر در صف می‌نشستند که مانند آنها در صف باشد؛ حالت همانندی با طلاب موجب گرایش قلبی و علاقه‌مندی شدید طلاب به ایشان شده بود.

محقق داماد تاکید کرد: این جریان موجب شد که قدرت حوزه علمیه بالا گرفت لذا از زمان تشکیل حوزه علمیه قم تا زمان فوت ایشان که یک زمان 15 ساله بود بیش از 400 طلبه فاضل و برجسته در قم درس آموختند و نام ایشان در کتب تذکره نویسان حوزه وجود دارد؛ چندین مجتهد به‌نام از درون این حوزه بیرون آمد که به نسبت خود با اینکه حوزه جوان بود، موفق شد عده زیادی افراد برجسته و فارغ التحصیل کارآمد را تحویل تاریخ دهد.وی افزود: آغاز کار حوزه 1300 بود و 1315 موسس آن درگذشت، در زمان فوت او افرادی بودند که از دوران جوانی آمده بودند و در زمان فوت شیخ،

مجتهدی به‌نام بودند و در درجات علمی تحصیلی و علمی قرار داشتند؛ این جریان موفق شد مانع حرکت شدید دین‌زدایی شود اما نقشی که ایشان داشتند در مقابلش رضاخان پهلوی بود که سعی داشت این حوزه هرگونه که هست از بین برود و دنبال بهانه می‌گشت که به یک بهانه‌ای ولو با مشت آهنین این حوزه را سرکوب کند اما شیخ با سیاست و نقشی که داشت سعی می‌کرد، بهانه‌ای به دست او ندهد که به استناد آن بهانه حوزه را از بین ببرد. محقق داماد ادامه داد: در

جریان مرحوم شیخ محمدتقی بافقی که از علمای ساکن قم قبل از آمدن شیخ عبدالکریم حائری به قم بود و نسبت به مباحث دینی بسیار غیور بود و با همسرشاه درگیر شد، شیخ عبدالکریم با سیاستی که داشت قضیه را به گونه‌ای پایان داد که موجب اضمحلال و ریشه کن شدن حوزه قم نشود

زیرا به هر حال سیاست آن روز این بود که حوزه‌ها از بین برود که ایشان این تجربه را قبلا داشتندرییس گروه مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم افزود: شیخ عبدالکریم حائری طلبه سامرا بود و به خاطر داشت که در سامرا حوزه‌ای که میرزای شیرازی تاسیس کرده بود با مرگ ایشان از بین رفت. طلاب متفرق شدند و شیخ عبدالکریم از سامرا به نجف و بعد به کربلا آمده بود و در مدرسه اصلا بسته شده بود و هیچ کس در آن باقی نمانده بود. این سیاستی بود که بعضی از دول استکباری انجام داده بودند و می‌خواستند این حوزه از بین برود.

نهال حوزه علمیه به‌گونه‌ای تعمیق شده بود که پس از فوت موسس آن، مضمحل نشد
محقق داماد ادامه داد: حوزه سامرا دیگر جان نگرفت و هنوز هم جان نگرفته است؛ ایشان نگران بودند که برای حوزه قم چنین سرنوشتی پیش بیاید و با مرگ ایشان مضمحل شود اما خوشبختانه به گونه‌ای این نهال را تعمیق کرده بودند که این اتفاق نیفتاد و امروز 60هزار طلبه در قم درس می‌خوانند. امیدواریم در میان آنها شخصیت‌های بزرگ و فضلایی دارای عمق علمی و تربیت بالای اخلاقی رشد کنند.

این استاد حوزه و دانشگاه درباره تفاوت حوزه علمیه قم با حوزه‌های دیگر گفت: سخن مرحوم حائری یزدی این بود که رسالت ما این است که فقیه‌ تربیت کنیم اما به هیچ وجه مخالف تدریس علوم عقلی نبود. در زمان خود ایشان فیلسوفی به نام شیخ علی اکبر حکمی یزدی اردکانی از قبل در قم ساکن بود و با آمدن شیخ و گرم شدن حوزه درس ایشان رواج پیدا کرد و از مدرسان بسیار

معتبر علوم معقول در ایران شد. سندی هم‌ا‌کنون نزد من است که دست خط عالمی است از دهی در اطراف اردکان به نام محمود آباد این نامه به امضای کسی است که او را دقیق نمی‌شناسم اما ظاهرا فاضلی در علوم عقلی بوده است. نامه‌ای به شیخ علی اکبر نوشته است که «خبر خوش به من داده‌اند؛ شنیده‌ام شیخ عبدالکریم حائری آمده در قم و تاسیس حوزه کرده است، او دشمن معقول نیست علاقه‌مند به این است که هر کسی این مسایل را بخواند، با او مخالف نیست و لذا تو در آینده موقعیت موفقی پیدا خواهی کرد و افرادی نزد تو خواهند آمد.» این نامه، نامه بسیار خوبی است و نشانگر این است که ایشان مخالف با تحصیل و تعلیم معقول نبوده است؛ از آن شاهد بالاتر مرحوم آقای شاه‌آبادی است.

 

محقق داماد در ادامه گفت‌وگو با ایسنا اظهار کرد: وقتی مرحوم شاه‌آبادی و میرزا مهدی آشتیانی و میرزا ابولحسن رفیعی قزوینی این سه فیلسوف، به قم می‌آیند و هر سه درس خود را شروع کردند، از پسر مرحوم شاه آبادی شنیدم که گفت من کودک بودم. در درس پدرم آنقدر طلبه جمع می‌شد که طاقچه‌های آن اتاق بسیار بزرگ هم طلبه‌ها می‌نشستند تا جایی که جای دیگری را برای درس انتخاب کردیم. همچنین مرحوم آیت‌الله شیخ مهدی حائری یزدی پسر شیخ عبدالکریم نیز در زمان حیات پدر، خواندن معقول را در ایام جوانی نزد امام خمینی (ره) که از شاگردان مرحوم

شاه‌آبادی بودند، شروع کرد. نظر ایشان این بوده است که در حوزه قم حتی طلابی به علوم جدید آشنا باشند. فردی به نام حاج سیدیحیی اسلامبولچی که زبان فرانسه می‌دانسته را برای تدریس زبان فرانسه به طلاب از تهران به قم دعوت می‌کند. معتقد بود که طلاب قم باید هم به زبان فارسی و عربی و هم یکی از زبان‌های اروپایی که آن روز فرانسه فراگیر بوده، مجهز شوند. یکی از علمای قم به نام مرحوم آیت‌الله حاج میرزا ابوالفضل زاهدی که از علمای قم بود گفته‌اند، زبان عبری را در دوره‌ی حاج شیخ عبدالکریم فرا گرفتیم، می‌توانستند تورات و انجیل را به زبان عبری بخوانند.
امروز حوزه علمیه قم همراه حرکت زمان پیش می‌رود
محقق داماد خاطرنشان کرد: ‌امروز حوزه علمیه قم همراه حرکت زمان پیش می‌رود و دولت، ‌دولت شکوه اسلامی است اما مشکل، آن زمان بود که با مشت آهنین با حوزه‌های علمیه برخورد می‌کردند، رشد طلبه‌ها همراه حرکت زمان در آن دوره انصافا کار مشکلی بوده است اما شیخ موفق شد. حتی جالب است در همان دوران که ثبت اسناد و دادگستری تشکیل شد، بیشترین جاذبه برای حضور طلاب در ادارات وجود داشت چرا که آن روز فقر زیادی بود و طلاب زندگی بسیار محقرانه‌ای داشتند و اگر در دستگاه‌های دولتی می‌رفتند، قاضی می‌شدند یا دفتر ثبت اسناد می‌گرفتند؛ دستگاه با آغوش باز آن‌ها را جلب می‌کردند.

 

وی افزود: نکته‌ای که جالب است این است که تعداد بسیار معدودی از قم به دستگاه قضایی دوران رضاخان ملحق شدند اما مثلا شیخ عباس فراهانی معروف به فردوس به ثبت اسناد رفته است و شعری خطاب به شیخ عبدالکریم حائری یزدی گفته است که “بگو به شیخ که اوراق فقه بر باد است / بخوان کلیله که دوران ثبت اسناد است” و به حوزه پشت می‌کردند که امام خمینی (ره) آن را پاسخ گفته است. علمایی از نجف، اصفهان و تهران به دادگستری ملحق شدند اما از حوزه قم چهره درخشانی به دادگستری نرفت؛ به فقر و مستمندی ادامه دادند و با دستگاه پهلوی همکاری نکردند.

امروز سیاست رسمی حوزه حرکت به سمت تربیت کارگزاران آینده نظام است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
سه شنبه 95 شهریور 30 , ساعت 8:10 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  تحقیق فهرست استاندار نقاشی نقشه فرش word دارای 6 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد تحقیق فهرست استاندار نقاشی نقشه فرش word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی تحقیق فهرست استاندار نقاشی نقشه فرش word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن تحقیق فهرست استاندار نقاشی نقشه فرش word :

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
سه شنبه 95 شهریور 30 , ساعت 8:10 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

  مقاله تربیت اولیه آن حضرت علی word دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله تربیت اولیه آن حضرت علی word   کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله تربیت اولیه آن حضرت علی word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله تربیت اولیه آن حضرت علی word :

تربیت اولیه آن حضرت علی

و قد علمتم موضعى من رسول الله (ص) بالقرابه القریبه و المنزله الخصیصه،و ضعنى فى حجره و انا ولید،یضمنى الى صدره و یکنفنى فى فراشه;
(نهج البلاغه خطبه قاصعه)

ابوطالب پدر على علیه السلام در میان قریش بسیار بزرگ و محترم بود،او در تربیت فرزندان خود دقت وافى نموده و آنها را با تقوى و با فضیلت بار میآورد و از کودکى فنون سوارى و کشتى و تیر اندازى را برسم عرب بآنها تعلیم میداد.

چون پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در کودکى از داشتن پدر محروم شده بود لذا آنجناب تحت کفالت جد خود عبدالمطلب قرار گرفته بود و پس از فوت عبدالمطلب فرزندش ابوطالب برادر زاده خود را در دامن پر عطوفت خود بزرگ نمود.

فاطمه بنت اسد مادر على علیه السلام و زوجه ابوطالب نیز براى نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مانند مادرى مهربان دلسوزى کامل داشت بطوریکه در هنگام فوت فاطمه رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز مانند على علیه السلام بسیار متأثر و متألم بود و شخصا بر جنازه او نماز گزارد و پیراهن خود را بر وى پوشانید.
چون نبى گرامى در خانه عموى خود ابوطالب بزرگ شد بپاس احترام و بمنظور تشکر و قدردانى از فداکاریهاى عموى خود در صدد بود که بنحوى ازانحاء و بنا بوظیفه حقشناسى کمک و مساعدتى بعموى مهربان خود نموده باشد.

اتفاقا در آنموقع که على علیه السلام وارد ششمین سال زندگانى خود شده بود قحطى عظیمى در مکه پدیدار شد و چون ابوطالب مرد عیالمند بوده و اداره هزینه یک خانواده پر جمعیت در سال قحطى خالى از اشکال نبود لذا پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را که دوران رضاع و کودکى را گذرانیده و در سن شش سالگى بود جهت تکفل معاش از پدرش ابوطالب گرفته و بدین بهانه او را تحت تربیت و قیمومت خود قرار داد و بهمان ترتیب که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم در پناه عم خود ابوطالب و زوجه وى فاطمه زندگى میکرد پیغمبر و زوجه‏اش خدیجه نیز براى على علیه السلام بمنزله پدر و مادر مهربانى بودند.

ابن صباغ در فصول المهمه و مرحوم مجلسى در بحار الانوار مى‏نویسند که سالى در مکه قحطى شد و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بعم خود عباس بن عبد المطلب که توانگر و مالدار بود فرمود که برادرت ابوطالب عیالمند است و پریشانحال و قوم و خویش براى کمک و مساعدت از همه سزاوارتر است بیا بنزد او برویم و بارى از دوش او برداریم و هر یک از ما یکى از پسران او را براى تأمین معاشش بخانه خود ببریم و امور زندگى را بر ابوطالب سهل و آسان گردانیم،عباس گفت بلى بخدا این فضل کریم وصله رحم است پس ابوطالب را ملاقات کردند و او را از تصمیم خود آگاه ساختند ابوطالب گفت طالب و عقیل را (در روایت دیگر گفت عقیل را) براى من بگذارید و هر چه میخواهید بکنید،عباس جعفر را برد و حمزه طالب را و نبى اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز على علیه السلام را بهمراه خود برد. (1)

نکته‏اى که تذکر آن در اینجا لازم است اینست که على علیه السلام در میان اولاد ابوطالب با سایرین قابل قیاس نبوده است هنگامیکه پیغمبر صلى الله علیه و آله على علیه السلام را از نزد پدرش بخانه خود برد علاوه بر عنوان قرابت و موضوع‏تکفل،یک جاذبه قوى و شدیدى بین آندو برقرار بود که گوئى ذره‏اى بود بخورشید پیوست و یا قطره‏اى بود که در دریا محو گردید و باین حسن انتخابى که رسول گرامى بعمل آورده بود میل وافر و کمال اشتیاق را داشت زیرا.
على را قدر پیغمبر شناسد بلى قدر گهر زرگر شناسد

البته مربى و معلمى مانند پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که آیه علمه شدید القوى (2) در شأن او نازل شده و خود در مکتب ربوبى (چنانکه فرماید ادبنى ربى فاحسن تأدیبى) تأدیب و تربیت شده است شاگرد و متعلمى هم چون على لازم دارد.

على علیه السلام از کودکى سر گرم عواطف محمدى بوده و یک الفت و علاقه بى نظیرى به پیغمبر داشت که رشته محکم آن بهیچوجه قابل گسیختن نبود.
على علیه السلام سایه صفت دنبال پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم میرفت و تحت تربیت و تأدیب مستقیم آنحضرت قرار میگرفت و در تمام شئون پیرو عقاید و عادات او بود بطوریکه در اندک مدتى تمام حرکات و سکنات و اخلاق و عادات او را فرا گرفت.

دوره زندگانى آدمى بچند مرحله تقسیم میشود و انسان در هر مرحله باقتضاى سن خود اعمالى را انجام میدهد،دوران طفولیت با اشتغال باعمال و حرکات خاصى ملازمه دارد ولى على علیه السلام بر خلاف عموم اطفال هرگز دنبال بازیهاى کودکانه نرفته و از چنین اعمالى احتراز میجست بلکه از همان کودکى در فکر عظمت بود و رفتار و کردارش از ابتداى طفولیت نمایشگر یک تکامل معنوى و نمونه یک عظمت خدائى بود.

على علیه السلام تا سن هشت سالگى تحت کفالت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم بود و آنگاه به منزل پدرش مراجعت نمود ولى این بازگشت او را از مصاحبت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم مانع نشده و بلکه یک صورت تشریفاتى ظاهرى داشت و اکثر اوقات على علیه السلام در خدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم‏سپرى میشد آنحضرت نیز مهربانیها و محبت‏هاى ابوطالب را که در زوایاى قلبش انباشته بود در دل على منعکس میساخت و فضائل اخلاقى و ملکات نفسانى خود را سرمشق تربیت او قرار میداد و بدین ترتیب دوران کودکى و ایام طفولیت على علیه السلام تا سن ده سالگى (بعثت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم) در پناه و حمایت آنحضرت برگزار گردید و همین تعلیم و تربیت مقدماتى موجب شد که على علیه السلام پیش از همه دعوت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را پذیرفت و تا پایان عمر آماده جانبازى و فداکارى در راه حق و حقیقت گردید.

حقیقت عبادت تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشى از غیر اوست،بزرگترین فضیلت نفس ستایش مقام الوهیت و تقرب جستن بساحت قدس ربوبى است،عبادت اگر با شرایط خاص خود انجام شود مقام بسیار بزرگ و افتخار آمیزى است چنانکه از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله بوسیله کلمه عبد تجلیل شده و قبل از عنوان رسالت عبودیت او قید گردیده است:
اشهد ان محمدا عبده و رسوله.

براى سیر مراتب کمال بهترین وسیله پیشرفت،تهذیب و تزکیه نفس است که راه عملى آن با عبادت حقیقى صورت میگیرد.انجام عبادت تنها براى رفع تکلیف نیست بلکه وسیله نمو عقل،و موجب تعدیل و تنظیم قواى وجودى است که نفس را از آلودگیهاى مادى باز میدارد،بهترین وجه عبادت انجام امرى است که بدون ریا و سمعه بوده و صرفا براى خدا باشد و در این شرایط است که صفت تقوى ظهور میکند و بدون آن انجام عبادات مقبول نیفتد.

تقوى و ورع انحراف از جهان مادى و فانى بوده و توجه بعالم روحانیت و بقاء است و ایمانیکه بزیور تقوى آراسته شود ایمان حقیقى است و در اثر اخلاص در عبادات،شخص را بمرحله یقین میرساند.

با توجه بنکات معروضه،على علیه السلام در ایمان و تقوى و زهد و عبادت و یقین منحصر بفرد بود در اینمورد پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:لو ان السموات و الارض وضعتا فى کفه و وضع ایمان على فى کفه لرجح ایمان على (1) .

یعنى اگر آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على در کفه دیگر گذاشته شوند بطور حتم ایمان على بر آنها فزونى میکند.
على علیه السلام با عشق و حب قلبى خدا را عبادت میکرد زیرا عبادت او براى رفع تکلیف نبود بلکه او محب حقیقى بود و جز جمال دلرباى حقیقت چیزى در نظرش جلوه‏گر نمیشد.
على علیه السلام در تقواى دینى و عبادت چنان کوشا بود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسانى که از تندى على علیه السلام در نزد وى گله میکردند فرمود:على را ملامت نکنید زیرا او شیفته خدا است (2) !

على علیه السلام هنگامیکه مناجات میکرد و مشغول نماز میشد گوشش نمى‏شنید و چشمش نمیدید و زمین و آسمان،دنیا و مافیها از خاطرش فراموش میشد و با تمام وجود توجه خود را بمبدأ حقیقت معطوف میداشت چنانکه مشهور است در یکى از جنگها پیکان تیرى بپایش فرو رفته و بقدرى دردناک بود که نمیتوانستند آنرا بیرون بیاورند وقتیکه بنماز ایستاد بیرون کشیدند و او متوجه نشد!

على علیه السلام هنگام وضو گرفتن سراپا میلرزید و لرزش خفیفى وجود مبارکش را فرا میگرفت و چون در محراب عبادت میایستاد رعشه بر اندامش میافتاد و از خوف عظمت الهى اشگ چشمانش بر محاسن شریفش جارى میشد،سجده‏هاى او طولانى بود و سجده‏گاهش همیشه از اشگ چشم مرطوب !شاعر گوید،
هو البکاء فى المحراب لیلا هو الضحاک اذا اشتد الضراب

یعنى او در محراب عبادت بشدت گریان و در شدت جنگ خندان بود.ابو درداء که یکى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله است گوید در شب تاریکى‏از نخلستانى عبور میکردم آواز کسى را شنیدم که با خدا مناجات میکرد چون نزدیک شدم دیدم على علیه السلام است و من خود را در پشت درخت مخفى کردم و دیدم که او با خوف و خشیت تمام با آهنگ حزین مناجات میکرد و از ترس آتش سوزان جهنم گریه مینمود و بخدا پناه برده و طلب عفو و بخشش مینمود و آنقدر گریه کرد که بى حس و حرکت افتاد!گفتم شاید خوابش برده است نزدیکش رفتم چون چوب خشگى افتاده بود او را تکان دادم حرکت نکرد گفتم حتما از دنیا رفته است شتابان بمنزلش رفتم و خبر مرگ او را بحضرت زهرا علیها السلام رسانیدم فرمود مگر او را چگونه دیدى؟من شرح ما وقع گفتم،فاطمه علیها السلام گفت او نمرده بلکه از خوف خدا غش نموده است (3) .

على علیه السلام علاوه از نمازهاى واجبى نوافل را نیز انجام میداد و هیچوقت نماز شب آنحضرت ترک نمیشد حتى در موقع جنگ نیز از آن غفلت نمى‏نمود،در لیله الهریر نزدیکى‏هاى صبح بافق مینگریست ابن عباس پرسید مگر از آنسو نگرانى داراى آیا گروهى از دشمنان در آنجا کمین کرده‏اند؟فرمود نه میخواهم ببینم وقت نماز رسیده است یا نه!
حضرت على بن الحسین علیهما السلام که از کثرت عبادت و سجده‏هاى طولانى بکلمه سجاد و زین العابدین ملقب شده بود در برابر سؤال دیگران که چرا اینقدر مشقت و رنج بر خود روا میدارى فرمود:

و من یقدر على عباده جدى على بن ابى طالب؟
کیست که بتواند مثل جدم على علیه السلام عبادت کند؟
ابن ابى الحدید بنحو دیگرى این مطلب را بیان کرده و مینویسد بعلى بن الحسین علیهما السلام که در مراسم عبادت بنهایت رسیده بود عرض کردند که عبادت تو نسبت بعبادت جدت بچه میزان است؟فرمود عبادت من نسبت بعبادت جدم مانند عبادت جدم نسبت بعبادت رسول خدا صلى الله علیه و آله است (4) .
از ام سعید کنیز آنحضرت پرسیدند که على علیه السلام در ماه رمضان بیشتر عبادت میکند یا در سایر ماه‏ها؟

کنیز گفت على علیه السلام هر شب با خداى خود به راز و نیاز مشغول است و براى او رمضان و دیگر اوقات یکسان است.
وقتى که آنحضرت را پس از ضربت خوردن از مسجد بخانه مى‏بردند نگاهى بمحل طلیعه فجر افکند و فرمود اى صبح تو شاهد باش که على را فقط اکنون(بحکم اجبار) دراز کشیده مى‏بینى!
ابن ابى الحدید گوید عبادت على علیه السلام بیشتر از عبادت همه کس بود زیرا او اغلب روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز حتى هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمیشد،او عالمى بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجد را بمردم آموخت.
على علیه السلام موقع نماز در برابر مبدأء وجود با دل پاک و توجه تام میایستاد و براز و نیاز مشغول میشد عبادت و پرستش او مانند اشخاص دیگر نبود زیرا هر کسى بنا بهدف خاصى که دارد خدا را عبادت میکند چنانکه خود آنحضرت فرماید:

ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید،و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار (5) .
یعنى گروهى از مردم خدا را از روى میل و رغبت(بامید نعمتهاى بهشت) بندگى کردند پس این نوع عبادت عبادت تاجران است،عده اى هم از ترس(آتش دوزخ) خدا را عبادت کردند این هم عبادت بندگان است و گروهى دیگر خدا را براى سپاسگزارى عبادت کردند و این عبادت آزادگان است .
و خود آنحضرت به پیشگاه خداى تعالى عرض میکند:

الهى ما عبدتک طمعا للجنه و لا خوفا من النار بل وجدتک مستحقا للعباده.
خدایا من ترا بطمع بهشت و یا از ترس جهنم عبادت نمیکنم بلکه ترا مستحق‏و سزاوار پرستش یافتم.
هر فردى حتى هر ذیر وحى بنا بغریزه حب ذات همیشه در صدد دفع ضرر و جلب منفعت است و تنها على علیه السلام بود که عبادت را بدون جلب نفع(بهشت) و دفع ضرر(دوزخ) صرفا براى خداوند بجا میآورد!و اینگونه خلوص در عبادت از یقین او سرچشمه میگرفت یقینى که بالاتر از آنرا نمیتوان پیدا نمود زیرا آنجناب بمرحله نهائى یقین رسیده بود چنانکه خود فرماید:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا!اگر پرده برداشته شود من چیزى بیقین خود نمیافزایم!

على علیه السلام خود را مانند موجى در اقیانوس حقیقت مستغرق ساخته بود و تمام فکر و ذکر و حرکات و سکنات او همه از حقیقت خواهى وى حکایت میکرد.
على علیه السلام در تزکیه و تهذیب نفس،و سیر مراتب کمالیه وجود یگانه و بى‏نظیر و لوح ضمیرش چون جام جهان نما بود،او به هر چه نگاه میکرد خدا را میدید چنانکه فرمود:
ما رایت شیئا الا رایت الله قبله و معه و بعده.

چیزى را ندیدم جز اینکه خدا را پیش از آن و با آن و پس از آن مشاهده کردم.
على علیه السلام میفرمود:لم اعبد ربا لم اره.عبادت نکردم بخدائى که او را ندیدم!پرسیدند چگونه خدا را دیدى؟فرمود با چشم دل و بصیرت،نه باغ دیده ظاهرى.
بچشم ظاهر اگر رخصت تماشا نیست نه بسته است کسى شاهراه دل‏ها را

على علیه السلام در مقابل عظمت خدا و مبدء هستى خود را ملزم بخضوع و خشوع میدید و دعاها و مناجاتهاى او روشنگر این مطلب است.
دعاى کمیل که بیکى از اصحاب خود(کمیل بن زیاد) تعلیم فرموده است یکى از شاهکارهاى روح بلند و ایمان قوى و یقین ثابت آنحضرت است که در فقرات آن معانى عالى و بدیع در قالب الفاظى شیوا و عباراتى کاملا رسا ریخته شده است،گاهى در برابر رحمت واسعه حق سر تا پا امید گشته و زمانى قدرت و جبروت خدا چنان بیم و هراسى در دل او افکنده است که بى اختیار بحال تضرع و خشوع افتاده‏است.همچنین دعاى صباح و نیایشهاى دیگر وى که هر یک حاوى مراتب سوز و گداز بیم و امید،توجه و خلوص او میباشد.

وقتى ضرار بن ضمره بر معاویه وارد شد معاویه گفت على را برایم وصف کن!ضرار پس از آنکه شمه‏اى از خصوصیات اخلاقى آنحضرت را براى معاویه بیان نمود گفت شبها بیدارى او بیشتر و خوابش کم بود در اوقات شب و روز تلاوت قرآن میکرد و جانش را در راه خدا میداد و در پیشگاه کبریائى او اشک میریخت و خود را از ما مستور نمیداشت و کیسه‏هاى طلا از ما ذخیره نمى‏نمود،براى نزدیکانش ملاطفت و بر جفا کاران تند خوئى نمیکرد،موقعیکه شب پرده ظلمت و تاریکى میافکند و ستارگان رو بافول مینهادند او را میدیدى که در محراب عبادت دست

بریش خود گرفته و چون شخص مار گزیده بخود مى‏پیچید و مانند فرد اندوهگینى(از خوف خدا) گریه میکرد و میگفت اى دنیا!آیا خود را بمن جلوه داده و مرا مشتاق خود میسازى؟هیهات مرا بتو نیازى نیست و ترا سه طلاق داده‏ام که دیگر مرا بر تو رجوعى نیست!سپس میفرمود آه از کمى توشه و دورى سفر و سختى راه!معاویه گریه کرد و گفت اى ضرار بس است بخدا سوگند که على چنین بود خدا رحمت کند ابو الحسن را! (6) .

عبادت على علیه السلام منحصر بنماز و روزه و انجام سایر فرایض مذهبى نبود بلکه تمام حرکات و سکنات او عبادت بود زیرا در حدیث آمده است که(انما الاعمال بالنیات) و چون نیت آنجناب در تمام حرکات و سکناتش ابتغاء مرضات الله بود لذا تمام اعمال و اقوال او در همه حال عبادت خدا محسوب میشود و این خود یکى از موجبات تفوق و فضیلت وى بر همگان میباشد .
شجاعت و هیبت على علیه السلام
انا وضعت فى الصغیر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون و ربیعه و مضر.
(نهج البلاغه خطبه قاصعه)

صفت شجاعت یکى از ارکان اصلى فضائل نفسانى است و عبارت است از عدم تزلزل نفس در امور خطیره و هولناک،و مظهر تام و مصداق حقیقى آن وجود على علیه السلام بود.
اگر چه در فصول پیشین ضمن شرح خدمات نظامى آنجناب چه در غزوات رسول اکرم صلى الله علیه و آله و چه در جنگهاى دوران خلافتش (جنگهاى جمل و صفین و نهروان) شمه‏اى از هیبت و شجاعت او نگارش گردید لیکن هر چه در اینمورد گفته و نوشته شود اندکى از بسیار و یکى از هزار بیشتر نخواهد بود.

بنا بنقل مورخین رنگ على (ع) گندمگون،چشمان مبارکش درشت و جذاب،ابروانش پیوسته و پر پشت،دندانهایش محکم و سفید و چون مروارید بود.دست و بازو و ساعد بى نهایت قوى و گوشت آن پیچیده و محکم و در تمام عرب بسطبرى بازو و محکمى عضلات مشهور بود چنانکه گوئى گوشت و پوست و استخوان آنرا کوبیده و آنگاه دست بازو و ساعد ساخته‏اند.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ